نام کتاب:
نویسنده:
ناشر:
معرفی کتاب:
نظرات حاوی پیام تبلیغی منتشر نمی شود...
...
#کار_تشکیلاتی
حواستان باشد؛ انشعاب و انشقاق و دو دسته شدن خطرناک است؛ یکی به خاطر یک فکری از مجموعه ای جدا بشود، باز یکی دیگر از آن طرف به خاطر یک فکر دیگر جدا بشود؛ در حالیکه این فکرها ممکن است درست هم باشد، اما آنقدر اهمیت نداشته باشد که انسان این یکپارچگی را بخاطر آن به هم بزند.
بنده عرض کردم اتحاد ملی، خب، اتحاد ملی برای شما دانشجویان بسیجی از همین بسیج خودتان شروع می شود: اتحاد سازمانی و تشکیلاتی.
نگذارید شما را تکه تکه و پاره پاره کنند.
31/02/1386
" "
...
...
نام کتاب: ارتش سری روشنفکران
نویسنده: پیام فضلی نژاد
ناشر: کیهان
لینک خریــد:
معرفی کتاب:
فضلی نژاد در این کتاب بیشتر به روایت تاریخ اندیشه سیاسی در ایران معاصر و «نسبت علوم انسانی و مترجمان سکولار با براندازی نرم» میپردازد و در ضمن یک روایت تاریخی، مفاهیمی مانند «فروپاشی ایدئولوژیک» و «جاسوسی آکادمیک» را شرح میدهد. جدیدترین اسناد جاسوسی فیلسوفان یهودی مانند سِرآیزایا برلین، سِرهانا آرنت، سِرکارل پوپر، لشک کولاکوفسکی، هربرت مارکوزه یا متفکرانی مانند برتراند راسل، جان دیویی و ریچارد رورتی برای سرویسهای جاسوسی غرب در این کتاب ارائه شده است. مترجمان سکولار از عزتالله فولادوند تا محسن ثلاثی یا ناشران وابسته مانند همایون صنعتیزاده و احسان یارشاطر از دیگر سوژههای نویسنده هستند؛ و پیوندهای این فیلسوفان یهودی و مترجمان سکولار با چهرههای «روشنفکری دینی» مانند «عبدالکریم سروش» و «سیدمحمد خاتمی» و «مصطفی ملکیان» شرح داده است.
در بخشی از همچنین:
کتاب «ارتش سری روشنفکران» شامل 4 فصل با عناوین «درآمد: جاسوسان در تهران»، «فصل اول: علوم انسانی؛ الهیات جنگ نرم»، «فصل دوم: فیلسوفان یهودی و مترجمان سکولار»، «فصل سوم:سکولاریسم مقدس آمریکایی» و «فصل چهارم: سیاستمداران عملگرا و دولت سرمایهداری» است. پس از فصل چهارم، رسالهای 55 صفحهای با نام «امام جنگ عقیده» چاپ شده که روایتگر تحلیل امام خمینی(ره) و رهبر معظم انقلاب اسلامی پیرامون «غربشناسی»، «علم غربی»، «علوم انسانی»، «دانشگاه»، «معنای روشنفکری» و... است. کتاب «ارتش سری روشنفکران» در بخش «به روایت تصویر» شامل بیش از 100 سند، تصویر و کلیشه مطبوعاتی است و برای اولینبار در آن نامههای دستنویس از «احمد اشرف» (تحلیلگر CIA) خطاب به «عباس عبدی» و نامه «علیرضا نوریزاده» (جاسوس MI6) خطاب به «محمدعلی ابطحی» به همراه دستخطها و اسنادی مانند مکاتبات حاج «حسین شریعتمداری» با پرفسور «حامد الگار» (استاد دانشگاه برکلی) به چاپ رسیده است. بخش «به روایت تصویر کتاب» شامل 50 صفحه است که ذیل هر عکس و سند و دستخط، توضیحات و شناسههای آن آمده و خوانند از هر عکس به صفحه مربوط به بحث در متن کتاب ارجاع میشود.
نام کتاب:
نویسنده:
ناشر:
معرفی کتاب:
باذن الله و باذن ولی الله
هیچ وقت فکرش را نمی کردم یک کتاب داستان 136 صفحه ای مرا تا این حد درگیر خودش کند. فکر نمیکردم ذهنم تا این حد درگیر آدم های یک کتاب باشد. انقدر که تمام روز به مکالمات بین آدم های کتاب فکر کنم. انقدر که یک روز تمام پای لپ تاپ بنشینم و درست و غلط بودن حرف هایشان را در آورم. انقدر که شب از زور چشم درد خوابم نبرد.
پست سداد را که خواندم ، رفتم تا کمی از این کتاب بخوانم. به نقد " فارس " رسیدم. خواندمش. تعجب کردم. سداد در جواب من گفته بود این کتاب زیر نظر حاج حسین یکتاست.
نمی دانستم دقیقا باید چه چیزی را باور کنم.
کتاب را خریدم. گذاشتم تا بعد از شب های قدر شروع کنم به خواندنش.
همان اوایل کتاب مرا به این چالش کشاند که خودم را جای کدام شخصیت کتاب بگذارم؟! اصلا از دید چه کسی باید این کتاب را بخوانم؟ از دید یک بچه شیعه ی مخالف وهابیت یا از دید یک وهابی ؟ من طی این کتاب فاطمه باشم یا ام جمیل؟
اصلا شاید هم بد نباشد ، خالد باشم ! دانشجوی هنری که به داعش پیوست. آدمی که با همین روحیه لطیف هنرمندی اش هم گل برای ام جمیل می آورد هم آدم می کشد!
تصمیم گرفتم همه باشم. جای هر سه تایشان.
قدر ام جمیل از آدم کشتن ترسیده باشم و قدر فاطمه از کشته شدن و قدر خالد هم عاشق داعش باشم!
اما.. با خالد کنار نمی آمدم. نمی توانستم ...
من آدم گنگی هستم. پر از سوالم. قدر خالد نمی توانم مصمم باشم. قدر فاطمه هم نمیتوانم...
من ، بهتر است ام جمیل باشم... بله ! ام جمیل بودن مناسب من است.
ام جمیل شدم و کتاب را پیش بردم. ام جمیل از گرفتن اسلحه توی دستش می ترسید. من از روزگار بچگی تیر اندازی میکردم. از اسلحه ترسی ندارم.انصافا تیراندازبدی هم نیستم!
مدت ها دیوار اتاقم پر بود از عکس تفنگ و ماشین ! اما... ام جمیل می ترسد !
راستش من هم مثل ام جمیل ترسیده ام. من برای تفریح تیراندازی میکردم. همیشه جلویم سیبل بوده ! مسابقه می داده ام. آدم که نکشته ام. شاید مسخره باشد ، اما همین حالا هم که این جملات را می نویسم دست هایم یخ کرده اند از ترس!
کتاب را که بخوانی به یک عالمه شخصیت برخورد می کنی...
از همان اول به ابن تیمیه. از رویش رد شدم . فکر نمیکردم جلو تر هم نامی باشد از او. اما بعد به محمد بن عبدالوهاب رسیدم . به ابوهریره رسیدم.
این طور نمی شد. نمی شد این ها را نشناسم و کتاب را بخوانم. تمام مکالمات ام جمیل و فاطمه بسته است به همین ها.
رفتم سراغ ابن تیمیه ! رسیدم به سنی های حبلی. برخوردم به احمد بن حنبل. که استاد ابن تیمیه بود. شاگرد ها را یکی یکی پیش آمدم تا رسیدم به محمد بن عبدالوهاب.
باید عقایدشان را پیدا کنم . باید بفهمم مگر چه گفته اند که فاطمه دارد با این ها علیه من – که ام جمیل باشم – حرف می زند. باید بفهمم...
لعنتی! ابن تیمیه به چه جرئتی مدعی شده که فارس زبان ها آدم های بی مروت و پستی هستند؟!
نه . نباید اجازه بدهم رگ ایرانی بودنم بالا بزند. من ام جمیلم . یک عربم. نباید روی فارسی تعصب داشته باشم. من عربم !
برگه های کوچک روی میز را بر میدارم و شروع می کنم به نوشتن !
ابن تیمیه : ....... می نویسم و می نویسم و می رسم به این ها :
سفر برای زیارت پیامبر : حرام / ساخت سایه بان بر قبور : حرام /هرگونه توسل به پیامبر : شرک / سوگند به پیامبر و قرآن : شرک / برگزاری مراسم جشن و شادی در تولد پیامبر : بدعت در دین .
دلایلشان را پیدا نمیکنم. باید بروم سراغ سایت های خودشان. فیلتر شکن را آتیش میکنم که بروم پی سایت های خود وهابی ها .
نه ... حواسم نیست. من که محقق نیستم. من تنها یک بچه ی 17 ساله ام که برای کمی دانستن از داعشی ها میخواهم این کتاب را بخوانم. من نباید برای خودم شبهه بسازم چون می دانم که سواد بر طرف کردنشان را ندارم.
می روم تا از روی همین سایت های خودمان چیزی دستگیرم شود. دوباره شروع میکنم به خواندن و نوشتن. توی برگه های زرد می نویسم :
اهل سنت حقیقی 4 دسته اند.
شافعی ها ، حنفی ها ، مالکی ها و حنبلی ها.
می روم پی همین آخری. حنبلی ها...
می خوانم و می خوانم تا این که متوجه میشوم ابن تیمیه اصلا از خودش فتوا صادر کرده. این سایت هایی که من مطالعه شان کردم نشان می دهند که خود احمد بن حنبل مخالف توسل به پیامبر نبوده.
دوباره روی احوالات ابن تیمیه دقیق می شوم...
بله ! به همان چیزی که منتظرش بودم رسیدم...
ابن تیمیه اصلا این 4 دسته اهل سنت را قبول ندارد . اصلا به رسمیت نمی شناسد آن ها را...
حرف های او تماما برگرفته از عقاید حنبلی ها نیست. شاید چون شاگرد ابن تیمیه بوده همه او را به حنبلی ها وصل می کنند.
حالا باید بروم پی محمد بن عبدالوهاب. چه مسخره ! حتی محمد بن عبدالوهاب هم... حرف هایش تماما برگرفته از ابن تیمیه نیست. یعنی او هم تمام حرف های او را باور ندارد. وطبق نظر خودش خیلی از عقاید ابن تیمیه را تغییر داده.
حالا همین جا من در رد نقد فارس اطمینان پیدا کرده ام. شاید خیلی ها مثل من فکر میکرده اند که وهابیان همان اهل سنت های حنبلی هستند. اما لا اقل الآن فهمیدم وهابیان جدای از آن ها هستند...
می رسم به کتاب صحیح بخاری ! داخل این کتاب نوشته 446 حدیث از ابوهریره و 19 حدیث از امیرالمومنین وفقط یک حدیث از حضرت زهرا دارد صحیح بخاری.
آه خدای من ! یعنی این ها حتی حضرت زهرا را هم قبول ندارند؟!
لبخند تلخ خودم که حکایت می کند از یادآوری واقعه در و کوچه مدینه نشان می دهد که قبول ندارند لابد !
اما.. نه ! دوباره یادم رفت من الآن ام جمیلم ! نه یک بچه شیعه ی ایرانی ...
می روم پی اسماعیل بخاری. جواب کوتاه و جامع می خواهم نباید بروم دوباره خودم را قاطی سایت ها کنم و بعد دوباره مجبور شوم با فیلتر شکن بروم پی حقیقت !
تصمیم میگیرم از معلمی که اعتماد دارم به او و اطلاعاتش بپرسم .
تیک ِ آبی واتس آپ نشان می دهد که پیامم را حدود ساعت 2و نیم بعد از ظهر خوانده. اما جواب نداد. بر عکس همیشه که سریع جواب می دهد.
ساعت 6 و 45 دقیقه پیامش به دستم می رسد. که معلوم است واقعا زحمت کشیده و برایم خلاصه و جامع در آورده ...
نوشته بود :
شیعیان برای پذیرش و یا رد یک روایت اصول و معیارهایی " عقلی " و " نقلی " ویژه ای دارند. لذا " شیعه" و یا " اهل سنت " بودن یک راوی به تنهایی علت قبولی و یا رد روایت نیست. پس دانشمندان شیعه با استناد به دلایل حدیث شناسی، روایاتی از صحیح بخاری را نمی پذیرند. بخاری به گفته ی خودش سیصد هزار حدیث صحیح و غیر صحیح حفظ بود.
در صحیح بخاری ششصد هزار حدیث جمع آوری شده که بسیاری از آن بعد از مرگ بخاری به کتاب افزوده شده.
خیلی وقت ها انتهای راویان احادیث بخاری نه به پیامبر بلکه به صحابه می رسد. و این جاست که علمای شیعه اعتبار بسیاری ازاحادیث بخاری را نمی پذیرند . زیرا این دسته روایات با معیار های نقلی هم خوانی ندارد ( البته معیار های عقلی که جای خود دارد.)
بخاری بسیاری از احادیث خود را از افراد فاسق ، خائن به اهل بیت(ع) مثل عمروبن عاص ، مروان بن حکم ، ابوسفیان ، معاویه ، مغیرة بن شعبة و ... نقل میکند.و این خود دال بر غیر قابل اطمینان بودن کتاب اوست.
گاهی احادیث در این کتاب " نقل به معنا " نیز شده است.
...
به هر حال دلایل بسیاری (که می توانید در متون نقد آمیز مطالعه کنید) وجود دارد که عمده ی احادیث این کتاب را برای علمای شیعه مردود می سازد.
اما علمای شیعه گاه برای اثبات حقانیت شیعه از احادیث واقعا درست همین کتاب بهره می برند و این کار علما به معنای قبول و تایید صحیح بخاری نیست.
این دقیقا همان چیز هایی بود که باید راجع به اسماعیل بخاری می فهمیدم. از چند نفر دیگر هم سوال پرسیده بودم.
خب این صحیح بخاری کتابی است که وهابی ها قبولش دارند. باید رویش دقیق شوم. حتی خواستم بروم کتابخانه های محل تا این کتاب را پیدا کنم.
اما.. نه ! باز هم مثل اینکه توهم زده بودم که من محققم!
تا اینکه سحر یک روز رمضان ماه یک کلیپ به دستم رسید. نوشته بود آداب اهل سنت کنار مزار نویسنده ی صحیح بخاری.
اولین چیزی که نظرم را جلب کرد، ضریح بود ! مگر وهابی ها مخالف ضریح نیستند؟ پس این چیست این جا؟
افتادم پی درآوردن راست و دروغ این کلیپ. این شاید از وقت گیر ترین مطالعات این کتاب بود برایم.
تمامش اشتباه بود. مزار اسماعیل بخاری ازبکستان بود . ضریح نداشت. یک قبر بود مدل قبر حافظ خودمان. کلیپ را دوباره نگاه کردم. نوع پوشش آدم های کلیپ نشان می داد افغانی هستند. حرکات عجیب غریبشان نشان می داد که صوفی هستند. اهل تصوف اند. یادم افتاد توی یکی از همان سایت ها خوانده بودم که وهابی ها مخالف صوفی گری هستند. دوباره شک کردم. این می شد سومین دلیل برای اثبات این که این اصلا مزار اسماعیل بخاری نیست.
اما کجاست ؟!
شروع کردم به گشتن سایت هایی که از زیارتگاه های افغانستان حرف زده باشد. پیدایش کردم. همه ی تصاویر بر کلیپی که من دیدم منطبق بود.
آنجا مزار شریف افغانستان بود ... نه قبر اسماعیل بخاری در ازبکستان !
اما حالا مزار شریف کجاست؟
تمام ِ شواهدی که پیدا کردم نشان میداد عده ای معتقدند مقبره حضرت علی علیه السلام آنجاست نه نجف !
دوباره پیگیر شدم. فکر کردم به این حرکات مسخره .
گفتم این ها شیعه نیستند. چون اولا شیعیان طبق اسناد و روایات معتقدند امام اول آن ها در نجف است. ثانیا هم آنکه کدام شیعه ی واقعی این حرکات مضحک را از خودش در می آورد.
دوباره رجوع کردم به همان معلمم. گفتم من فکر میکنم این ها علی الله ی هستند. گفت کشف حقیقت ساده نیست. باید دوباره جستجو کنی. خودش گفت من از دوستانم شنیدم که ممکن است شباهت اسمی باشد.
باورم نمی شد. مطمئن بودم حرف خودم درست است. اما... رفتم پی حرف معلم جان.
گشتم تا رسیدم به اینکه... بله... معلم جان درست گفته بود.
کسی بوده به اسم علی ابن ابی طالب. برای خودش دانشمندی بوده . خواندم که یکی از همان رئیس روسا این مقبره را منتسب به علی علیه السلام کرده. ( سند این حرف را دارم.منتهی چون کمی زیاد است نمی نویسمش. کسی خواست تقدیم میکنم.)
پس در هر حال این کلیپ برمی گردد به شیعیان و امام اولشان . نه وهابی ها و اسماعیل بخاری شان.
اما این سوال در ذهنم بود که واقعا این افراد صوفی چه کسانی هستند ؟! راجع به علی الله ی ها هم خواندم. وقتی از خود بی خود می شوند و شروع می کنند به " یا هو " و " حق " گفتن یک سری از این حرکات دارند. اما توی این کلیپ کسی از این حرف ها نمی زد. پس علی الله ی هم نبودند.
هنوز هم این سوال توی ذهنم هست که واقعا این افراد چه کسانی بودند ؟! به یک نتیجه که رسیدم این بود که بعید هم نیست خود وهابی ها این کلیپ را علیه شیعه ها پخش کرده باشند.
حالا دیگر خیلی از مسیر کتاب دور شده بودم. باید برگردم ببینم چه می شود. ام جمیل چه می کند با فاطمه ! برگه های زرد را که کنار می گذارم یادم می افتد ابوهریره را پیدا نکردم. خسته شده ام از گشتن توی سایت ها . نوشتن روی همین برگه ها. پرسیدن و خواندن و صبح تا شب فکر کردن و نهایتا هم سر درد !!
تصمیم میگیرم این بار دقیق نشوم.
میخوانم که نام اصلی اش معلوم نیست. و... پیامبر به سبب علاقه ی او به گربه نام ابوهریره را به او داده...می خوانم که در روایتی که شیخ صدوق نقل کرده سه نفر هستند که بسیار به پیامبر دروغ بسته اند و یکی از آن ها ابو هریره است.
به همین اکتفا میکنم . بر میگردم سر کتاب .
می رسم آنجایی که ام جمیل دارد فکر میکند واقعا عاشق خالد شده ؟! ای کاش این جا ام جمیل نبودم. من خیلی وقت است به این نتیجه رسیده ام حوصله ی عاشقی ندارم. اصلا نمی خواهم فکر کنم عاشق شده ام. آن هم نه عاشق هر کسی ! عاشق یک داعشی !
لعنتی ! به خودم نهیب می زنم ! که ...
یک وقت عاشق نشوی دختر ...
کمی فکر میکنم.
فکر میکنم. این بار می گویم : عاشق هم شدی عیبی ندارد ! فقط عاشق داعشی نشوی هاااا... این داعشی ها ، خالد هم دارند.
این همان نصیحت درست بود. که حواسم باشد از کسی بت درست نکنم. که نکند یک وقت خدایی نکرده همان بت را عاشق شوم.
مثل ام جمیل ! که بتی که از خالد ساخته بود را عاشق شده بود...
خود ام جمیل گفت . خودش گفت عاشق گوش دادن صدای قرآن خواندن خالد است. خودش گفت عاشق دیدن نماز خواندنش است. خودش گفت خالد پروانه است...
باید حواسم باشد مثل ام جمیل توی دام خالد نیفتم...
بیچاره خالد . گناه دارد. اصلا چرا من این همه از او نفرت دارم؟! گناهش این بود که کسی مثل فاطمه به تور او نخورده بود تا برایش خیلی حرف ها را رو کند؟! خیلی حقایق را.. نه...
فاطمه ، به تور خیلی ها نخورده بود. اما آن ها که نرفتند داعشی بشوند.
گناه خالد بی بصیرتی است...........
گناه خالد عاشق ، بصیرت نداشتن است...
اصلا شاید گناه خیلی از همان مسلمان هایی که داعشی شدند ، وهابی شدند ، همین باشد. همین بی بصیرتی...
حالا دیگر خیلی ها را شناخته ام. مانده است ابوبکر البغدادی. دیگر هر چه فکر میکنم حوصله تحقیق ندارم. می خواهم تا ته تهش بروم. باید بفهمم فاطمه چه میشود...
می رسم به اینکه .. فاطمه یک پسر دارد. یک پسر به نام محسن !
حالا دیگر نمی توانم ام جمیل باشم. من دیگر نمی خواهم ام جمیل باشم. حتی اگر قرار باشد پروانه شوم. حتی اگر قرار باشد با خالد پروانه شوم...
قطع به یقین از این جا به بعد دیگر دستم توان نگه داشتن اسلحه را نخواهد داشت. این جا جایی است که من از ام جمیل بودن می افتم.
حالا دیگر شیعه ام . خود خودمم... متنفر از ابن تیمیه و محمد بن عبدالوهاب و ابوهریره و وهابی ها و حتی... خالد ِ عاشق ِ بی بصیرت ...
حتی کم کم دارد بدم می آید از ام جمیل ! ام جمیلی که نمی فهمد ! که " نمیخواهد " که بفهمد...
ام جمیلی که... دوستی دارد به نام صفیه ! ام جمیلی که دوستی دارد که آن دوستش پدری دارد که...
سر فاطمه را می بُرد . . .
این چند صفحه آخر را تند خواندم. خیلی تند.چون دیگر طاقت ِ عذاب کشیدن فاطمه – مادر محسن – را نداشتم.
و سعی میکنم اصلا به روی خودم نیاورم که فصل 15 کتاب چه قدر سخت بود. به خودم میگویم بخوانش ، تمامش کن این کتاب را . بعد دوباره برگرد فصل 15 را بخوان. نه یک بار . نه دو بار. 10 بار... اصلا 10 روز رویش وقت بگذار. روی درست و غلط بودنش فکر کن. تحقیق کن و بعد نتیجه بگیر. بعد قضاوت کن. ببین واقعا این ها این بلاها را سر ِ اسم و رسم پیامبر عزیزت آورده اند؟!
اصلا ببین راست میگوید این کتاب که ... این وهابی های " زبان نفهم ِ بی فکر " حتی تیغ شمشیر ِ دشمنی شان را روی عزادارن ِ محسن ابن علی هم کشیده اند؟!
خودم را با این وعده راضی میکنم تا از این فصل بگذرم و به آخر برسم...
راستش نمی خواستم به " این " آخر برسم... نمی خواستم این جا هم شیعه مظلوم باشد. نمی خواستم این جا هم فاطمه ای دیگر ، مادر ِ محسنی دیگر . . . این طور شهید شود...
نمی خواستم این بار هم ، فاطمه ای را این طور " دست بسته " . . . " خون به جگر " . . . کنند و نهایتا هم " سر ببرند ". . .
و مگر نه آنکه فاطمه ی عزیز ما را ، همین " دست بسته بودن " ِ علی از پا در آورد؟ مگر نه آنکه فکر ِ " خون به جگر " شدن ِ حسن فاطمه را عذاب میداد ؟ مگر نه آنکه " سر بریده " ی حسین اشک زهرا را در آورده بود!؟
لعنتی! نکند ام جمیل هم مثل عمه حمیرا خودش را بسوزاند و بعد ... فاطمه ای دیگر... شیعه ای دیگر... غربتی دیگر...
چرا این وهابی های لعنتی حتی وقت که " می فهمند " حقیقت را ، باز هم " نمی فهمند " چه غلطی باید بکنند...
سلام. من دوباره نقد فارس رو خوندم.
چیزی که نهایتا میتونم بگم اینه که نویسنده ی کتاب خیلی بی پروا حرف زده.
اما به نظرم این بی پروا بودن ِ نویسنده رو نمیشه این طور تعبیر کرد که
مخالف وحدت بین شیعه و سنیه . کتاب روی وهابیت می چرخه اما این وسط طبیعتا پای
سنی ها هم باز میشه چرا که وهابیت نشات گرفته از مذهب اون هاست. پس نمیشه
انتظار داشت که نویسنده فقط روی وهابیت ِ تنها مانور بده و هیچ حرفی از اهل
سنت وسط نیاد.
اون قسمتی که در مورد صحیح بخاری صحبت شده . خب وقتی من خودم خوندم که این
کتاب فقط یک حدیث از حضرت زهرا داره و 19 تا از امیرالمومنین ؛ شخصا یه
مقدار نسبت بهش بدبین شدم. خب من که دستی توی علم حدیث ندارم. ولی میدونم
که به صرف اینکه راوی یک حدیث " شیعه " است یا " سنی " نمیشه راجع به سندیت
اون بحث کرد.یعنی هیچ دلیلی نداره که بگیم چون راوی حدیث شیعه است حدیث
یقینا درسته. منظورم اینه که از نظر من این کتاب با اوردن ِ این جمله که
صحیح فقط 19 حدیث از امام ِ ما داره شان ِ صحیح بخاری رو پایین نیورده.
قبل از نوشتن این کامنت یه سایتی رفتم که راجع به همین صحیح نوشته
بود.متوجه شدم حدیث ثقلین توی این کتاب نیست. خب این موضوع به خودی خود هیچ
خدشه ای به اعتبار کتاب وارد نمیکنه. ولی ... صرفا بر اساس حس شکاکی که
نسبت به کتاب پیدا کردم یه مقدار دیگه جستجو کردم تا رسیدم به این :
" از سوی دیگر، حاکم نیشابوری، در کتاب المستدرک علی الصحیحین، که به عبارتی
تکمیل کننده صحیح بخاری و صحیح مسلم است، ذیل این حدیث و سند آن بیان کرده:
"ذا حدیث صحیح الاسناد علی شرط الشیخین و لم یخرجاه"؛ یعنی
این حدیث، بر اساس مبانی علمی بخاری و مسلم، حدیثی صحیح است، اما آن دو از
آوردن آن در کتاب خویش خودداری کرده اند! (البته همان گونه که بیان شد،
مسلم، این حدیث را با سند دیگری در صحیح خود آورده است).
بر همین اساس، نمی توان این احتمال قوی را از نظر دور داشت که بخاری نه به
دلیل ضعف سند حدیث ثقلین، بلکه به دلیل تعصب های سیاسی، مذهبی، از گنجاندن
آن در کتاب خویش خودداری کرده باشد. "
توی کتاب فرزندان دوزخ هم چیزی فراتر از این نگفته بود. فاطمه به ام جمیل
گفت که صحیح بخاری بیشتر مورد قبول اهل تسننه چون حب اهل بیت توی اون کمتر
به چشم میاد.
خب بحث صحیح بخاری رو میگذارم کنار و در مورد مسئله وحدت میگم !
توی این زمینه نمیدونم چرا فارس انقدر ضعیف عمل کرده . ما و سنی ها ؛
دینمون یکیه ؛ ولی خب در مذهب با هم تفاوت داریم. نمیتونیم هم بگیم موسی به
دین خود عیسی به دین خود. یعنی به نظرم نویسنده ی این نقد این طور فکر
کرده که وقتی حضرت آقا فرمودند " وحدت " منظورشون سکوته و دفاع نکردن از
عقاید شیعه !
باید بحث ها شکل بگیره. اما توی یه محیط علمی و به دور از هر جنگ و تنازعی.
بعد خوندن نقد فارس رفتم سراغ متون سخنرانی های آقا در مورد وحدت اینجا می
نویسمشون براتون اگر وقت خوندن ندارید فقط اون قسمت هایی رو که bold کردم
مطالعه کنید:
مراد ما از وحدت اسلامی، یکی شدن عقاید و مذاهب اسلامی نیست. میدان برخورد
مذاهب و عقاید اسلامی و عقاید کلامی و عقاید فقهی - هر فرقهای عقاید خودش
را دارد و خواهد داشت - میدان علمی است؛ میدان بحث فقهی است؛ میدان بحث
کلامی است و اختلاف عقاید فقهی و کلامی میتواند هیچ تأثیری در میدان
واقعیت زندگی و در میدان سیاست نداشته باشد. مراد ما از وحدت دنیای اسلام،
عدم تنازع است: «ولاتنازعوا فتفشلوا». تنازع نباشد، اختلاف نباشد.
اتحاد مسلمین، به معنای انصراف مسلمین و فِرَق گوناگون از عقاید خاص کلامی و
فقهی خودشان نیست؛ بلکه اتحاد مسلمین به دو معنای دیگر است که هر دوی آن
باید تأمین بشود: اول این که فِرَق گوناگون اسلامی (فِرَق سنی و فِرَق
شیعه) - که هر کدام فِرَق مختلف کلامی و فقهی دارند - حقیقتاً در مقابله با
دشمنان اسلام، همدلی و همدستی و همکاری و همفکری کنند. دوم این که فِرَق
گوناگون مسلمین سعی کنند خودشان را به یکدیگر نزدیک کنند و تفاهم ایجاد
نمایند و مذاهب فقهی را باهم مقایسه و منطبق کنند. بسیاری از فتاوای فقها و
علما هست که اگر مورد بحث فقهیِ عالمانه قرار بگیرد، ممکن است با مختصر
تغییری، فتاوای دو مذهب به هم نزدیک شود.
+خب راستش لازم بود همش bold شه !! با عرض پوزش :)
به نظر من همین چند خط از کلام آقا می تونه موضوع ِ به هم ریختگی وحدتی رو که توی فارس عنوان شده بود رو به هم بزنه !
____________________________________
من منتظر یک چیزم ! یک فرد اهل سنت برداره این کتاب رو بخونه. یه کسی که نه
اهل افراطه نه تفریط. خیلی دوست دارم یک فرد با سواد سنی در جواب این کتاب
یک کتاب بنویسه. دوست دارم ببینم چه جور دفاع میکنه از عقاید خودش. کجاها
رو قبول داره کجا ها رو قبول نداره. اون جاهایی که قبول نداره رو چه جور
اثبات میکنه !
خیلی مشتاقم این اتفاق رخ بده.
من اطراف خودم هیچ فرد سنی رو نمیشناسم - فعلا - ولی قطع به یقین اگر یک
دوست اهل تسنن داشتم این کتاب رو بهش می دادم بخونه . حتی اگر به قیمت تموم
شدن رابطه ها باشه. می خوام بدونم چه جور می خوندش !
یادتون باشه توی اون متن بلند بالایی که براتون نوشتم گفتم که باید خودم رو
جای ام جمیل بذارم. اگر به جای ام جمیل یک مرد سنی بود ؛ شاید بعد از
شنیدن اولین جملات فاطمه گلوله رو تو سرش خالی میکرد. ما هر چقدر هم که
خودمون رو جای ام جمیل بذاریم باز هم شیعه ایم. و شاید این کلمات و جملات
فاطمه اون تاثیر رو روی ما نداشته باشه. ولی خب میتونه روی سر سنی ها مثل
پتک عمل کنه !