امام شناسی
ما هیچ کس مان نمی تواند خداوند را آنگونه که شایسته است توصیف و معرفی کنیم؛ تعجب نکنید!
دلیل این حرف این است که، چیزی که انسان در وصف خداوند توصیف میکند، محصول ادراک انسان است. و درک انسان محدود است و درک محدود قطعاً نمی تواند خدای نامحدود را آنگونه که شایسته ی است، توصیف کند.
و به همین خاطر است که معصومین ما اینگونه نقل کرده اند که هرگاه خداوند را به هر ذکری خواندید، در ادامه خدا را تسبیح کنید و تنها خدا و بندگان مخلص خدا یعنی کسانی که شیطان نمی تواند به آنها قدرت پیدا کند1، قادر به توصیف خداوند هستند.
حال خطبه ی اول نهج البلاغه را می توان از زیباترین و دقیق ترین خطبه های توحیدی دانست.
حضرت امیر ع در این خطبه اصل و اساس و ریشه ی دینداری را خداشناسی و معرفت الله؛ و معیار ارزش انسان های متدین را به مقدار معرفت آنها دانسته اند. و اینگونه بیان داشته اند:
"اَوَّلُ الدِّینِ مَعْرِفَتُهُ، وَ کَمالُ مَعْرِفَتِهِ التَّصْدیقُ بِهِ، وَ کَمالُ التَّصْدیقِ بِهِ تَوْحیدُهُ، وَ کَمالُ تَوْحیدِهِ الاِْخْلاصُ لَهُ، وَ کَمالُ الاِْخْلاصِ لَهُ نَفْىُ الصِّفاتِ عَنْهُ، لِشَهادَةِ کُلِّ صِفَة اَنَّها غَیْرُ الْموْصُوفِ، وَ شَهادَةِ کُلِّ مَوْصُوف اَنَّهُ غَیْرُ الصِّفَةِ. فَمَنْ وَصَفَ اللّهَ سُبْحانَهُ ... "
"سرآغاز دین، خداشناسی است؛ و کمال شناخت خدا، باور داشتن او، و کمال باور داشتن خدا، شهادت به یگانگی اوست؛ و کمال توحید(شهادت بر یگانگی خدا)، اخلاص؛ و کمال اخلاص، خدا را از صفات مخلوقات جدا کردن است؛ زیرا هر صفتی نشان می دهد که غیر از موصوف، و هر موصوفی گواهی می دهد که غیر از صفت است2؛ پس کسی که خدا را با صفت مخلوقات تعریف کند او را به چیزی نزدیک کرده، و با نزدیک کردن خدا به چیزی، دو خدا مطرح شده؛ و با طرح شدن دو خدا، اجزایی برای او تصور نموده؛ و با تصور اجزا برای خدا، او را نشناخته ... "
حال اگر بنده ای به کمال توحید رسید، منعمی را جز خدا در عالم نمی بیند. همانطور که امام خوبان در خطبه ی 83 اینطور می فرمایند که:
"ستایش خداوندی را سزاست، که به قدرت والا و برتر، و با عطا و بخشش نعمت ها به پدیده ها نزدیک است. اوست بخشنده ی تمام نعمت ها، و دفع کننده تمام بلاها و گرفتاری ها ... "
حال به یاد بیاوریم آنچه را که امام امتمان (ره) گفتند که:
"والله از اول عمر تا به حال از هیچ چیز نترسیدم، چون چیزی نبود که بترسم"
امام ما به کمال توحید رسید و این را در عمل نیز ثابت کرد که جز خدا از هیچ حساب نمی برد، چون چیزی را نمی دیدند که شایسته ی حساب بری و ترس باشد. امام تنها تأثیرگذار در عالم وجود را خدا می دانست و به این حقیقت توحید رسیده بود.
پ.ن 1: اونچه که میخواستم نشد انگار؛ ولی شاید واسه شما شده باشه! پس بفرمایید اگه نشده!
پ.ن 2: کمی به خودمون بیایم! همین...
1. در این مورد حرف دارم! إن شاء الله در یک مطلبی مستقل!
2. مثلا شما رنگ لباس تون سیاه هستش؛ خب اینجا لباس موصوف و سیاه صفت است؛ و این سیاه بودن نشان از این است که غیر از موصوف است، یعنی سیاه بودن ذات لباس نیست! یک امر عارضی است! پس صفت غیر از موصوف و موصوف غیر از صفت است نه عین آن!
خب اگه همونی میشد که مد نظر بود، نیاز به دو و سه بار نبود دیگه مطمئنا...