سه ساله ها
ای پیش پرواز کبوتر های زخمی! * * بابای مفقود الاثر! بابای زخمی!
تا یاد دارم برگی از تاریخ بودی * * یک قاب چوبی روی دست میخ بودی
توی کتابم هرچه بابا آب می داد * * مادر نشان از عکس توی قاب می داد
برگرد! تنها یک بغل بابای من باش * * ها! یک بغل برگرد تنها جای من باش
ای دست هایت آرزوی دست هایم * * ناز و ادایم مانده روی دست هایم
شاید تو هم شرمنده ی یک مشت خاکی * * یک مشت خاک بی نشان و بی پلاکی
عیبی ندارد خاک هم باشی قبول است * * یک چفیه و یک ساک هم باشی، قبول است
ای عکس هایت روی زخم دل، نمک پاش * * یک بار هم بابای معلوم الاثر باش
پ.ن 1: این پست تقدیم همه ی رقیه های دیروز این انقلاب، که امروز زینب وار باید وظیفه به دوش بکشند...
پ.ن 2: این دختر خانم فرشته گون
پدرش از دانشمندان هسته ای بود که در راه اعتلای حکومت اسلامی شهید شد. رهبر این حکومت اسلامی با افتخار تمام، بوسیدش، بغلش کرد و....
مگر رقیه دختر حسین ع چه کرده بود که با گفتن بابا سیلی خورد؟
به قول شهید مطهری باید شمر زمان را شناخت