سداد

أَعِینونی بِورعٍ و اجتهاد و عِفَّة و سداد

سداد

أَعِینونی بِورعٍ و اجتهاد و عِفَّة و سداد

نظرات حاوی پیام تبلیغی منتشر نمی شود...

سداد

دلم تنگ این بهشت شده ...

فرماندهـ منــــ

...

#کار_تشکیلاتی

حواستان باشد؛ انشعاب و انشقاق و دو دسته شدن خطرناک است؛ یکی به خاطر یک فکری از مجموعه ای جدا بشود، باز یکی دیگر از آن طرف به خاطر یک فکر دیگر جدا بشود؛ در حالیکه این فکرها ممکن است درست هم باشد، اما آنقدر اهمیت نداشته باشد که انسان این یکپارچگی را بخاطر آن به هم بزند.

بنده عرض کردم اتحاد ملی، خب، اتحاد ملی برای شما دانشجویان بسیجی از همین بسیج خودتان شروع می شود: اتحاد سازمانی و تشکیلاتی.

نگذارید شما را تکه تکه و پاره پاره کنند.

31/02/1386

" "

عشق نـوشتـــ

...

...

یکـ دوست جدید

نام کتاب: ارتش سری روشنفکران

نویسنده: پیام فضلی نژاد

ناشر: کیهان

لینک خریــد:

از اینجا بخرید...

معرفی کتاب:

فضلی نژاد در این کتاب بیشتر به روایت تاریخ اندیشه سیاسی در ایران معاصر و «نسبت علوم انسانی و مترجمان سکولار با براندازی نرم» می‌پردازد و در ضمن یک روایت تاریخی، مفاهیمی مانند «فروپاشی ایدئولوژیک» و «جاسوسی آکادمیک» را شرح می‌دهد. جدیدترین اسناد جاسوسی فیلسوفان یهودی مانند سِرآیزایا برلین، سِرهانا آرنت، سِرکارل پوپر، لشک کولاکوفسکی، هربرت مارکوزه یا متفکرانی مانند برتراند راسل، جان دیویی و ریچارد رورتی برای سرویس‌های جاسوسی غرب در این کتاب ارائه شده است. مترجمان سکولار از عزت‌الله فولادوند تا محسن ثلاثی یا ناشران وابسته مانند همایون صنعتی‌زاده و احسان یارشاطر از دیگر سوژه‌های نویسنده هستند؛ و پیوندهای این فیلسوفان یهودی و مترجمان سکولار با چهره‌های «روشنفکری دینی» مانند «عبدالکریم سروش» و «سیدمحمد خاتمی» و «مصطفی ملکیان» شرح داده است.

در بخشی از همچنین:

کتاب «ارتش سری روشنفکران» شامل 4 فصل با عناوین «درآمد: جاسوسان در تهران»، «فصل اول: علوم انسانی؛ الهیات جنگ نرم»، «فصل دوم: فیلسوفان یهودی و مترجمان سکولار»، «فصل سوم:سکولاریسم مقدس آمریکایی» و «فصل چهارم: سیاستمداران عملگرا و دولت سرمایه‌داری» است. پس از فصل چهارم، رساله‌ای 55 صفحه‌ای با نام «امام جنگ عقیده» چاپ شده که روایت‌گر تحلیل امام خمینی(ره) و رهبر معظم انقلاب اسلامی پیرامون «غرب‌شناسی»، «علم غربی»، «علوم انسانی»، «دانشگاه»، «معنای روشنفکری» و... است. کتاب «ارتش سری روشنفکران» در بخش «به روایت تصویر» شامل بیش از 100 سند، تصویر و کلیشه مطبوعاتی است و برای اولین‌بار در آن نامه‌های دست‌نویس از «احمد اشرف» (تحلیلگر CIA) خطاب به «عباس عبدی» و نامه «علیرضا نوری‌زاده» (جاسوس MI6) خطاب به «محمدعلی ابطحی» به همراه دست‌خط‌ها و اسنادی مانند مکاتبات حاج «حسین شریعتمداری» با پرفسور «حامد الگار» (استاد دانشگاه برکلی) به چاپ رسیده است. بخش «به روایت تصویر کتاب» شامل 50 صفحه است که ذیل هر عکس و سند و دست‌خط، توضیحات و شناسه‌های آن آمده و خوانند از هر عکس به صفحه مربوط به بحث در متن کتاب ارجاع می‌شود.

پربیننده ترین مطالب

درس مقاومت 175 دست بسته

چهارشنبه, ۲۷ خرداد ۱۳۹۴، ۰۷:۴۲ ب.ظ

چشمان نگرانتان از روزی که این خبر را شنیدم مقابل چشمانم ایستاده و خیره خیره نگاهم می کند.

دوست دارم زندگینامه یک یک شما را بخوانم.

و تعدادتان آنقدر زیاد است که بینتان از هر گروه و دسته ای وجود داشته باشد؛

از مجرد و عاشق گرفته تا کاسب و هنرمند و زن و بچه دار.

فقط با خودم آرزو می کنم ای کاش دستانتان باز بود که قبل از آن مرگ گروهی، با دو انگشتتان علامت پیروزی نشان می دادید.

 

راستش را بخواهید این روزها دلم عجیب شور غرور شما را میزند. برای تکاوران سخت است که دستانشان را مقابل دشمن بگیرند که طناب پیچش کنند.

بارها شنیده ام که غواص ها از آماده ترین نیرو های رزمی هستند. بازوان و سینه های ستبر شما از همین لباس های چسبیده غواصی پیداست.

و بعثی ها همین غرور را نشانه گرفته بودند وگرنه در چند دقیقه همه شما را تیرباران می کردند و خلاص!

غرور شما اما زیر آن خاک ها دفن نشد. مثل یک نامه پستی از همان گودال ارسال شد برای ما...

 

برای ما که درس مقاومت را از شما آموختیم و قسم خورده ایم که مثل خودتان تا لحظه آخر مقابل دشمن کرنش نکینم...

غرور شما به ما رسیده تا دلمان از عربده های توخالی این و آن نلرزد (داخلی و خارجی!) .

شما با دست های بسته مقاومت کردید. حتم داشته باشید که ما دستان بازمان را مقابل دشمن دراز نخواهیم کرد...

 

شما هم دعا کنید برایمان، دعای شما 175 نفر برگشت نمی خورد؛ این را هم مطمئنم...

  

کربلای نود و چهار

 

پ.ن 1:

به تشنه کامی عباس هایمان سوگند

به دست بسته غواص هایمان سوگند

اگر خدای نکرده هوای آن دارید

که باز بهر ولی جام زهر بگذارید

فقط نه جام شما را به قهر می شکنیم

که دست های ساقی هر جام زهر می شکنیم.

 

پ.ن 2:

من یک سرباز ایرانی؛ اهل یمن!



دریافت

"ادامه ی مطلب هم هست!"

 

 

انرژی اتمی

 

نمی دانم...

دستانتان را از پشت سته بودند یا از رو به رو ...

ولی حتما خیلی وقت گذاشتند که یکی یکی دستانتان را به هم ببندند و دورش طناب بکشند.

 

نمی دانم...

آنها چند نفر بودند که شما 175 نفر را به دام انداختند.

 

نمی دانم...

چه گودال عظیمی حفر کردند تا 175 سرباز را داخلش بیندازند.

 

نمی دانم...

نشسته بودید یا ایستاده

 

نمی دانم...

یکی یکی داخل گودال پرتتان کردند یا گروهی!

اصلا چه می دانم که در آن روز،شایدهم شب، چه آمد بر سر شما.

 

نمی دانم...

در آن روز های زمستانی سال 65 (که من هنـــوز چشمم به این دنیا باز نشده بود) با چه نقشه ای غافلگیرتان کردند.

 

نمی دانم...

آن فرمانده سنگدل، چطور دلش آمد به چشم های معصوم شما نگاه کند و چنین برنامه ای برای کشتنتان بریزد.

 

نمی دانم...

لحظه های آخر که نمی توانستید دست های هم را بگیرید و خدا حافظی کنید، چه حرف هایی بینتان رد و بدل شد.

چه قرار هایی با هم گذاشتید. اصلا چه شوخی هایی با هم کردید!

ولی کاش دستانتان باز بود تا قبل از آن مرگ گروهی، سیر یکدیگر را در آغوش می کشیدید.

 

نمی دانم...

وقتی داخل گودال روی هم افتاده و منتظر بودید تا سیل خاک رویتان آوار شود، زیر لب چه ذکری می گفتید؟

حتما به تأسی از اربابتان در گودال قتلگاه «لا معبود سواک، یا غیاث المستغیثین» روی لب هایتان بود.

یا شاید هم ساده تر، احتمالا یکی از شما 175 نفر فریاد زده: «برادرها...! وعده ما کربلا...» و بعد همه با هم فریاد زده اید: یا حسیــن ...

 

حتم دارم...

وقتی چشم آن سرباز عراقی که به چشم آن نوجوان افتاد که گوشه گودال سرش را بسوی آسمان گرفته بود و یا زهرا س می گفت، دلش لرزید، اما به روی خودش نیاورد.

 

حتم دارم...

وقتی آن گودال بزرگ پر شد و صدای فریادهایتان خاموش شد، دل آن فرمانده لعنتی لزید اما به روی خودش نیاورد.

حتی سیگار های مکرر هم نتوانست تصویر چهره های معصوم شما در آن لحظه های پایانی را از خاطره اش محو کند.

 

حتم دارم...

اگر آن فرمانده زنده باشد، هنوز هم چهره های شما را خوب بخاطر دارد، با جزئیات...

 

حتم دارم...

هنوز هم از شما می ترسد؛ حتی با همان دست های بسته.

 

حتم دارم...

هنوز صلابت نگاه شما کابوس روز و شبش باشد...

 

چشمان نگرانتان از روزی که این خبر را شنیدم مقابل چشمانم ایستاده و خیره خیره نگاهم می کند.

دوست دارم زندگینامه یک یک شما را بخوانم.

و تعدادتان آنقدر زیاد است که بینتان از هر گروه و دسته ای وجود داشته باشد؛

از مجرد و عاشق گرفته تا کاسب و هنرمند و زن و بچه دار.

فقط با خودم آرزو می کنم ای کاش دستانتان باز بود که قبل از آن مرگ گروهی، با دو انگشتتان علامت پیروزی نشان می دادید.

 

راستش را بخواهید این روزها دلم عجیب شور غرور شما را میزند. برای تکاوران سخت است که دستانشان را مقابل دشمن بگیرند که طناب پیچش کنند.

بارها شنیده ام که غواص ها از آماده ترین نیرو های رزمی هستند. بازوان و سنه های ستبر شما از همین لباس های چسبیده غواصی پیداست.

و بعثی ها همین غرور را نشانه گرفته بودند وگرنه در چند دقیقه همه شما را تیرباران می کردند و خلاص!

غرور شما اما زیر آن خاک ها دفن نشد. مثل یک نامه پستی از همان گودال ارسال شد برای ما...

 

برای ما که درس مقاومت را از شما آموختیم و قسم خورده ایم که مثل خودتان تا لحظه آخر مقابل دشمن کرنش نکینم...

غرور شما به ما رسیده تا دلمان از عربده های توخالی این و آن نلرزد (داخلی و خارجی!) .

شما با دست های بسته مقاومت کردید. حتم داشته باشید که ما دستان بازمان را مقابل دشمن دراز نخواهیم کرد...

 

شما هم دعا کنید برایمان، دعای شما 175 نفر برگشت نمی خورد؛ این را هم مطمئنم...

 

کربلای نود و چهار

 

پ.ن:

به تشنه کامی عباس هایمان سوگند

به دست بسته غواص هایمان سوگند

اگر خدای نکرده هوای آن دارید

که باز بهر ولی جام زهر بگذارید

فقط نه جام شما را به قهر می شکنیم

که دست های ساقی هر جام زهر می شکنیم.

نظرات  (۲۲)

۲۷ خرداد ۹۴ ، ۲۲:۰۴ منور الفکر

یا شاید هم ساده تر، احتمالا یکی از شما 175 نفر فریاد زده: «برادرها...! وعده ما کربلا...» و بعد همه با هم فریاد زده اید: یا حسیــن ...

 ---

به تشنه کامی عباس هایمان سوگند

به دست بسته غواص هایمان سوگند

اگر خدای نکرده هوای آن دارید

که باز بهر ولی جام زهر بگذارید

فقط نه جام شما را به قهر می شکنیم

که دست های ساقی هر جام زهر می شکنیم.

---
ماهی ها بی صدا می میرند، آری
اما
پهلوانان نمی میرند
تا ابالفضل پهلوان است...
---
موطن نهنگ ها
مگرجز آب است
جز اقیانوس
جز ژرفای خیس و سیال و سبک و آرام خلیج
 آخر پس چرا
یونس بلعیده ما
سرتاپایش خاکی است؟!

۲۸ خرداد ۹۴ ، ۰۴:۴۳ انسان نیازمند
سلام

روحشان شاد

ان شاءالله ببخشند غفلتهایمان را

ماهتون مبارک
التماس دعا
پاسخ:
سلام

إن شاء الله

ماه بندگی شما نیز مبارک...

محتاج دعاهای زیباتون هستم.

۲۸ خرداد ۹۴ ، ۰۴:۵۸ جواد رحیمی
حظ کردم
پاسخ:

(0 ؛ 0)

اینکه به حماقت یه عده احمق میخندم از سر جهله یا اینکه شما نمیدونی موضوع چیه میپری وسط یه چیزی میگی از سر جهله؟ 
خدا شفا بده همه رو
پاسخ:

اللهم اشف کل مریض...!!!

(دعای هر روزمان است در این ماه خدا...)



خدا کنه شرمنده شهدا نشیم ...
پاسخ:
خدا کنه....

سلام


http://zareh.blog.ir/post/741
****
هدیه ذره به صاحب این خانه....
۲۹ خرداد ۹۴ ، ۱۹:۳۸ علی رسولان
جای دیگه هم اون پ.ن رو دیدم منتهی اونجا جای نوشتن نبود الان اینجا هم نگم می مونه رو دلم
چقد تو پ.ن اون کلمه ی ساقی نچسب هستش !

اما قبل پ ن هم خیلی زیبا نوشتین غرور شما به ما رسیده رو هم خیلی دوس داشتم !
پاسخ:
ممنون...

در رابطه با ساقی
منظورتون بار معانی ای که داره هستش!؟
یعنی بخاطر اون بار معنایی میگین که نچسب هستش!؟

۲۹ خرداد ۹۴ ، ۱۹:۵۰ علی رسولان
کلی ماتقدم هم که بعد ادامه مطلب داشتین
قشنگ بود
پاسخ:

باز هم ممنون

۳۰ خرداد ۹۴ ، ۰۰:۱۷ أَنَا یَمَانِیٌّ
بزرگ ترین درس  قُلْ هَلْ تَرَبَّصُونَ بِنَا إِلاَّ إِحْدَى الْحُسْنَیَیْنِ وَنَحْنُ نَتَرَبَّصُ بِکُمْ أَن یُصِیبَکُمُ .. بود.
درسی که به ما می گوید چه کشته شویم چه پیروز شویم،پیروزیم،اما سازش نخواهیم کرد
پاسخ:
اسم جدید مبارک...

أنا یمانی

خیلی زیبا!

۳۰ خرداد ۹۴ ، ۰۵:۰۵ پلڪــــ شیشـہ اے
سربازولی ک باشی چ دستت بسته باشه چ باز غوغا میکنی.
پاسخ:
دقیقا...

ولی باید سرباز باشی

سلام علیکم مومن
خیلی التماس دعا
عجب حکایتی است این ماجرای 175 شهید
عاقبتتون بخیر به حق حضرت ابوتراب
پاسخ:
سلام بزرگوار

محتاجیم به دعا

آری؛ حکایتی دارند؛ به پهنای آسمان...
۳۰ خرداد ۹۴ ، ۲۱:۲۵ علی رسولان
بله دقیقن به همین خاطر هستش که میگم
پاسخ:
خب شما شاعرین

اصلاح کنین تا اصلاح کنم...

۳۱ خرداد ۹۴ ، ۰۰:۳۲ هیئت مجازی کتاب
سلام

ماه رمضان بر شما مبارک ...

دعوتید به روزه: روش نوین درمان بیماری ها

http://heyateketab.blog.ir/post/107
سلام علیکم مومن
منتظر به زودی ها هستیم (لبخند)
عاقبتتون بخیر به حق حضرت ابوتراب
پاسخ:
سلام علیکم

چشم إن شاء الله

۰۱ تیر ۹۴ ، ۱۴:۳۲ حـــســیــن خوارزمی
سلام و خداقوت
پاسخ:
سلام

۰۱ تیر ۹۴ ، ۱۴:۵۴ یک سبد سیب

حتم دارم ها زیبا بود

۰۱ تیر ۹۴ ، ۱۸:۴۱ آیات نورانی
سلام
آماده! سه ، دو ، یک...
سرعت خود را افزایش دهید!
زمان کوتاه است
۰۲ تیر ۹۴ ، ۱۳:۵۴ عباس زاده
سلام علیکم مومن
طاعات قبول
وبلاگ شما در لیست دنبال شدگان فانوس جزیره قرار گرفت
التماس دعا در روزهای میهمانی خدا داریم
عاقبتتون بخیر به حق حضرت ابوتراب
پاسخ:
سلام

ممنون بزرگوار
۰۳ تیر ۹۴ ، ۰۰:۲۰ هیئت مجازی کتاب
سلام

دعوتید به گفتگو با دومین معرف برتر هیئت مجازی کتاب

و همچنین برنامه ی نهج البلاغه خوانی در ماه مبارک رمضان

http://heyateketab.blog.ir/post/225


۰۵ تیر ۹۴ ، ۱۵:۰۱ سید گمنام
بسیار زیبا..
طیب الله انفاسکم

اجرتان با سیدالشهدا
پاسخ:

ممنون
۰۷ تیر ۹۴ ، ۱۳:۵۳ وخدایی که دراین نزدیکیست ..!
:(

اصن حالم بد شد  :(
صوت خوبی هم بود
تشکر
پاسخ:
خواهش می کنم!

ممنون از وقت گذاری تون
۰۸ تیر ۹۴ ، ۰۹:۳۸ أَنَا یَمَانِیٌّ
استفاده کردم

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">