سانتال مانتال ها
اولـــ :
روز شهادت امام هادی علیه السلام است. آمده ای به میدان آستانه که چند قدمی با دسته های عزاداری همراه شوی.
باد و هوای بارانی کم کم دارد جانشین نسیم ملایم و هوای آفتابی می شود.
تو نیز همچنان با دسته ی عزاداری همراهی میکنی.
کمی آن طرف تر اما...
دخترکی را میبینی، به ظاهر چادری(!) و یک آرایش ملایمی هم ... چمانش هم پر از اشک و با دسته ی عزا همراهی میکند و به سینه میزند...
و حال؛ باد کمی تند تر شده! و اینبار چادر دخترک هم با باد همراه شده در آسمان و رقصش را به نمایش می گذارد.
بگذریم...
دومـــ :
در همین حوالی حرم، رفته ای مغازه ی فروش لوازم حجاب که خرید کنی.
دخترک روبنده زده ای را میبینی که روبنده را بالا زده!
با مغازه دار که خب طبیعتا آقا هم هست، بگو مگو میکند بر سر هزار تومان! یک این بگو و یکی آن!
البته آخر سر هم با هم توافق نمیکنند و دخترک میگوید میروم، آن یکی فروشنده که بود می آیم و خرید میکنم! ظاهراً آن یکی بیشتر تخفیف میدهد به ایشان!(بله دیگر، انگار همه فروشنده های این مغازه را هم میشناسد!)
و وقتی دخترک متوجه حضور تو در مغازه می شود، روبنده اش را پایین می اندازد و کمی کنار می ایستد که تو حرفت را بزنی!
باز هم بگذریم...
سومــ :
چهارشنبه شب است و جلسه اخلاق تمام شده و از دفتر حضرت آقا به سمت حرم در راهی.
بارش باران و وزش باد شدت گرفته.
از کنار مغازه ها و پاساژهای صفائیه بی تفاوت رد میشوی.
اما هر از گاهی هم باید سرت را بالا بیاوری، نه بخاطر اینکه با دیگران شاخ به شاخ نشوی! نه...
بخاطر اینکه دیگران با تو شاخ به شاخ نشوند!
نه اینکه آنها هم سرشان پایین باشد! نه...! اتفاقا سرشان هم بالاست و چشمانشان خوبِ خوب میبیند...!
و البته همین هر از گاهی که سرت را بالا می آوری هم کاش بالا نمی آوردی!
چون چشمانت دخترکانی را می بینید، بدون روسری و مانتو! فقط یک بلوز و شلوار و یک چادر هم روی سر! یا حداکثر یک مانتو جلو باز و ساپورت و یک چادری که دوان دوان به دنبالشان در حال دویدن است تا برسد به صاحبش ...
باز هم بگذریم...
پ.ن 1:
اما چه شد که این شد!؟
از بحث فرهنگ و متولیان فرهنگی و ماهواره و دجالواره ها و فضای سنگین قم و آیت الله و آیت الله زادگی ها که بگذریم؛ بحث تربیت و سبک تربیت نمی توان گذشت!
به نظر می رسد این دختر و پسرکان سانتال مانتال امروزی، نتیجه ی رشد و تربیت یافتگان دوران و تفکر اصلاح طلبی هستند!
همان تفکری که تأکید بر همزیستی و گفت و گو میان ملت ها و تمدن ها داشت[و دارد]!
همان تفکری که بر لزوم تعامل و رابطه با فرهنگ غرب تاکید داشت[و دارد]!
همان تفکری که شبیخون فرهنگی را به تبادل فرهنگی تعبیر میکرد!
همان تفکری که معتقد بر تساهل و تسامح دینی بود و به دنبال ترویج شعار نوگرایی دینی می گشت!
و و و ...
آری، اینان زیر دست پدر و مادرانی که تحت تأثیر جلو اصلاح طلبی دولت اصلاحات بودند، رشد و تربیت پیدا کردند.
پس اینان هر چند خود ندانند و شاید در اعتقاد کاملا مخالف تفکر اصلاح طلبی باشند، ولی رشد یافته ی همان دوران هستند.
البته حکم کلی نیست؛ بسیار هستند پدران و مادرانی که در همان دوران، فرزندانی صالح و شایسته تربیت کردند.
پ.ن 2:
و فراموش نکنیم که...
"خودتان را مجهز کنید، مسلح به سلاح معرفت و استدلال کنید، بعد به این کانونهای فرهنگی - هنری بروید و پذیرای جوانها باشید. با روی خوش هم پذیرا باشید؛ با سماحت، با مدارا. فرمود: «و سنّة من نبیّه»، که ظاهراً عبارت است از «مداراة النّاس» ؛ مدارا کنید. ممکن است ظاهر زنندهای داشته باشد؛ داشته باشد. بعضی از همینهائی که دراستقبالِ امروز بودند و شما الان در این تریبون از آنها تعریف کردید، خانمهائی بودند که در عرف معمولی به آنها میگویند «خانم بدحجاب»؛ اشک هم از چشمش دارد میریزد. حالا چه کار کنیم؟ ردش کنید؟ مصلحت است؟ حق است؟ نه، دل، متعلق به این جبهه است؛ جان، دلباختهی به این اهداف و آرمانهاست. او یک نقصی دارد. مگر من نقص ندارم؟ نقص او ظاهر است، نقصهای این حقیر باطن است؛ نمیبینند. «گفتا شیخا هر آنچه گوئی هستم / آیا تو چنان که مینمائی هستی؟». ما هم یک نقص داریم، او هم یک نقص دارد. با این نگاه و با این روحیه برخورد کنید. البته انسان نهی از منکر هم میکند؛ نهی از منکر با زبان خوش، نه با ایجاد نفرت." (بیانات در دیدار علما و روحانیون خراسان شمالی)
پ.ن 3:
در جایی خواندن حجاب بسیط است نه مرکب؛ نظر شما چیست!؟
خسته نباشید
ممنون
سلام علیکم