فرزندان خمینی
ازدواجی به سبک فرزندان خمینی...
نداشتن امکانات کافی مالی، چه قدر تاثیر گذار بود؟
هیچ تاثیری نداشت. میتوانستیم سالن بگیریم و چند مدل غذا سفارش بدهیم. پول کافی برای هزینهی آرایشگاه، لباس و بقیهی خرجها را هم داشتیم.
چه شد که این تصمیم را گرفتید؟
هیچ کدام از ما علاقه ای به برگزاری جشن پر خرج و پر زحمت نداشتیم. خیلی راجع به این موضوع صحبت کردیم. در ضمن دوست داشتیم که مهمانهایمان هم به عروسی بیایند, نه اینکه کلی به دردسر بیافتند و خرج اضافی برای جشن ما داشته باشند. که در نهایت هیچ فایدهای هم برای دو طرف نداشته باشد.
چرا کهفالشهدا را برای برگزاری مراسمتان انتخاب کردید؟
ما آنجا را به خوبی میشناختیم. اولین روزهای بعد از عقدمان میرفتیم آنجا و چون خیلی باصفا بود, خیلی از شبها را آنجا سپری میکردیم و حتی گاهی درسهایمان را هم آنجا میخواندیم.
یک شب در ماه مبارک رمضان کنار شهدا دفترچهی خاطرات و یادگاریهای کهف را برداشتیم و خطاب به شهدای کهف نوشتیم "ما عروسیمون رو اینجا میگیریم" و پایینش را با هم امضا کردیم. بعد هم وقتی موعود عروسیمان فرا رسید, به عهدمان وفا کردیم و عروسی را با حضور شهدا برگزار کردیم.
به دور از کلیشه؛ واقعن این نوع برگزاری مراسم، تاثیری روی زندگیتان داشته است؟
بدون کلیشه میگویم؛ شک نکنید که داشته است. آرامش بعد از ازدواجمان، ازدواج قشنگی که داشتیم و زندگی پر برکت رو از دعای خیرشان داریم.
نحوهی برخورد پدر و مادر شما و همسرتان و اقوام و دوستان چهطور بود؟
بسیار جالب بود. بعضی دوستان و اقوام فکر میکردند این نوع مراسم ما یک شوخی بیش نیست و مدام از ما سوال میپرسیدند که بیایم عروسی واقعی شما؟ که ما هم میخندیدیم و میگفتیم باور کنید مراسم ما همین بود.
خرید عروسی و جهزیهتان و سایر مخارج ازدواجتان به چه شکل بود؟ مثل عرف امروز جامعه یا این موارد هم خاص بود؟
ما هیچ خرید عروسی نداشتیم. ما در مراسممان، برای غذا به مهمانهایمان فلافل دادیم و برای میوه هم فقط سیب.
که هزینهی فلافلها با نوشابه حدودا 600 هزار تومان، شیرینی 100 تومن و سیبها 200 هزار تومن شد. هیچ خرید دیگری انجام نشد. وسایل سفرهی ازدواج و گلهای استفاده شده هم، کادوی دوستان عزیزمان بود.
در مورد جهاز هم, از همه چیز یک دست به حد نیاز و هیچ وسیلهی اضافی مثل ماکروفر، ماشین ظرفشویی، بخار شور، بوفه و... خریداری نشد.
ببینید ما هیچ مهمانی عقدی هم نداشتیم و فقط مادر و پدر و خواهرم و برادر همسرم حضور داشتند. مهریه من ١٤ سکه بود و عاقدمان هم حضرت آقا بودند. و ماه عسل هم نرفتیم, چون هر دو مشغول بودیم اما در اولین سفرمان برای عرض ارادت به پابوس آقا امام رضا علیه السلام رفتیم. ماشین گل نزدیم. لباس عروس نداشتم. و در واقع هیچ خرج اضافهای نداشتیم.
آیا به واقع، در سایر مراحل زندگی و یا برخوردهای دیگرتان با مسائل مختلف، با چنین نگرشی، رفتار کردید و خواهید کرد؟
بله، صد درصد.
حالا کمی از خودتان و همسرتان بگویید تا اسم شما هم در گزارش ما در کنار ازدواج آسمانی نیکان روزگارمان ثبت شود؟
همسرم احسان امینی؛ متولد 1368 - کارشناسی علوم ارتباطات اجتماعی - کارشناس رسانه
و خودم حنانه عسگریات؛ متولد 1369 - کارشناس علوم ارتباطات اجتماعی – روزنامهنگار و مدرس
پ.ن 1: وقتی تاریخ تولدشان را گفتند، نکتهی قابل توجه برایم این بود که هر دو متولد روزهای بعد از جنگ هستند. و چه چیز بهتر از این براى نشاندادن چشمانداز واحدی که در مکتب حضرت روحالله میتوان آموخت، فرقی هم ندارد چه در سالهای پر شور و شرر دفاع مقدس و چه بیست و چهار سال بعد از آن ایام.
و چه چیز پر رنگتر از این برای گواهی مقدسبودن این خط و آرمان برای آنهایی که با یاوهگویی معتقدند که جو فضای آن روزها باعث نوع رفتار ساده و بیآلایش جوانان با زندگی بوده است!
پ.ن 2: به نظرتان چه شده که فرهنگ ناب و ارزش و مکتبی سال هایی نه چندان دور، گاه حتی در میان خانواده های شهدا و بازمانده گان جنگ و بچه های قشر بسیجی و حزب اللهی و مدعی و سینه چاک ولایت، به فراموشی سپرده شده است!؟
پ.ن 3: باید اعتراف کنیم که هر چه شرع انور بر انجام صمیمانه و آسان ازدواج تاکید کرده است، ما در مقابل بر سخت کردن و انجام تکلف آمیز آن همّت ورزیده ایم...! (امام خامنه ای - 1386/08/16)