سداد

أَعِینونی بِورعٍ و اجتهاد و عِفَّة و سداد

سداد

أَعِینونی بِورعٍ و اجتهاد و عِفَّة و سداد

نظرات حاوی پیام تبلیغی منتشر نمی شود...

سداد

دلم تنگ این بهشت شده ...

فرماندهـ منــــ

...

#کار_تشکیلاتی

حواستان باشد؛ انشعاب و انشقاق و دو دسته شدن خطرناک است؛ یکی به خاطر یک فکری از مجموعه ای جدا بشود، باز یکی دیگر از آن طرف به خاطر یک فکر دیگر جدا بشود؛ در حالیکه این فکرها ممکن است درست هم باشد، اما آنقدر اهمیت نداشته باشد که انسان این یکپارچگی را بخاطر آن به هم بزند.

بنده عرض کردم اتحاد ملی، خب، اتحاد ملی برای شما دانشجویان بسیجی از همین بسیج خودتان شروع می شود: اتحاد سازمانی و تشکیلاتی.

نگذارید شما را تکه تکه و پاره پاره کنند.

31/02/1386

" "

عشق نـوشتـــ

...

...

یکـ دوست جدید

نام کتاب: ارتش سری روشنفکران

نویسنده: پیام فضلی نژاد

ناشر: کیهان

لینک خریــد:

از اینجا بخرید...

معرفی کتاب:

فضلی نژاد در این کتاب بیشتر به روایت تاریخ اندیشه سیاسی در ایران معاصر و «نسبت علوم انسانی و مترجمان سکولار با براندازی نرم» می‌پردازد و در ضمن یک روایت تاریخی، مفاهیمی مانند «فروپاشی ایدئولوژیک» و «جاسوسی آکادمیک» را شرح می‌دهد. جدیدترین اسناد جاسوسی فیلسوفان یهودی مانند سِرآیزایا برلین، سِرهانا آرنت، سِرکارل پوپر، لشک کولاکوفسکی، هربرت مارکوزه یا متفکرانی مانند برتراند راسل، جان دیویی و ریچارد رورتی برای سرویس‌های جاسوسی غرب در این کتاب ارائه شده است. مترجمان سکولار از عزت‌الله فولادوند تا محسن ثلاثی یا ناشران وابسته مانند همایون صنعتی‌زاده و احسان یارشاطر از دیگر سوژه‌های نویسنده هستند؛ و پیوندهای این فیلسوفان یهودی و مترجمان سکولار با چهره‌های «روشنفکری دینی» مانند «عبدالکریم سروش» و «سیدمحمد خاتمی» و «مصطفی ملکیان» شرح داده است.

در بخشی از همچنین:

کتاب «ارتش سری روشنفکران» شامل 4 فصل با عناوین «درآمد: جاسوسان در تهران»، «فصل اول: علوم انسانی؛ الهیات جنگ نرم»، «فصل دوم: فیلسوفان یهودی و مترجمان سکولار»، «فصل سوم:سکولاریسم مقدس آمریکایی» و «فصل چهارم: سیاستمداران عملگرا و دولت سرمایه‌داری» است. پس از فصل چهارم، رساله‌ای 55 صفحه‌ای با نام «امام جنگ عقیده» چاپ شده که روایت‌گر تحلیل امام خمینی(ره) و رهبر معظم انقلاب اسلامی پیرامون «غرب‌شناسی»، «علم غربی»، «علوم انسانی»، «دانشگاه»، «معنای روشنفکری» و... است. کتاب «ارتش سری روشنفکران» در بخش «به روایت تصویر» شامل بیش از 100 سند، تصویر و کلیشه مطبوعاتی است و برای اولین‌بار در آن نامه‌های دست‌نویس از «احمد اشرف» (تحلیلگر CIA) خطاب به «عباس عبدی» و نامه «علیرضا نوری‌زاده» (جاسوس MI6) خطاب به «محمدعلی ابطحی» به همراه دست‌خط‌ها و اسنادی مانند مکاتبات حاج «حسین شریعتمداری» با پرفسور «حامد الگار» (استاد دانشگاه برکلی) به چاپ رسیده است. بخش «به روایت تصویر کتاب» شامل 50 صفحه است که ذیل هر عکس و سند و دست‌خط، توضیحات و شناسه‌های آن آمده و خوانند از هر عکس به صفحه مربوط به بحث در متن کتاب ارجاع می‌شود.

پربیننده ترین مطالب

۴۵ مطلب با موضوع «انقلاب و دفاع مقدس» ثبت شده است

سلام فرمانده عزیز...

تولدت مبارک حاجی؛ ببخش اگه دیر شد (دو هفته ای!)؛ کلاً فراموشم شده بود؛ همونطور که خودم را فراموش کردم بودم؛ و همونطور که انتظار و ظهور را فراموش کردم...

خدا مرا ببخشد...

 

حاج احمد کاظمی

 

روایت اول:

گفت: آقای امینی جایگاه من توی سپاه چیه؟

سئوال عجیب و غریبی بود! ولی می‌دانستم بدون حکمت نیست.

گفتم: شما فرمانده‌ی نیروی هوایی سپاه هستین سردار.

به صندلی‌اش اشاره کرد. گفت: آقای امینی، شما ممکنه هیچ وقت به این موقعیتی که من الان دارم، نرسی؛ ولی من که رسیدم، به شما می‌گم که این جا خبری نیست!

 آن وقت‌ها محل خدمت من، لشکر هشت نجف اشرف بود. با نیروهای سرباز زیاد سر و کار داشتم. سردار گفت: اگر توی پادگانت، دو تا سرباز رو نمازخون و قرآن خون کردی امینی، این برات می‌مونه؛ از این پست‌ها و درجه‌ها چیزی در نمی‌آد!

 

روایت دوم:

نام احمد کاظمی، برای خیلی از فرماندهان نیروی زمینی، نام آشنایی بود؛ به روحیات و به رویکردهای او هم آشنایی داشتند. همین که زمزمه‌ی حضورش در نیروی زمینی شروع شد، فلش کارها و برنامه‌ریزی‌های فرماندهان، به سمت ارتقا توان رزم کشیده شد.

آنهایی که توی امور نظامی، به اصطلاح اهل خبره هستند، هنوز هم با قاطعیت می‌گویند: فقط اسم احمد کاظمی، سی‌درصد توازن رزم نیروی زمینی را برد بالا!

خودش هم که وارد نیروی زمینی شد، این توان را هشتاد تا نود درصد بالا برد.

 

پ.ن 1: روایت اول را بخاطر همخوانی اش با پست های "متولیان فرهنگی بخوانند...!" از زندگی حاج احمد آقای شهید انتخاب کردم!

 

حاج احمد کاظمی

 

پ.ن 2: روایت دوم هم به خاطر به رخ کشیدن قدرت ایران به برخی از غافلین(در نگاه حسن ظن) انتخاب کردم!

جناب دیپلمات! کدخداتان در 10 دقیقه که هیچ، در یک ماه هم از پس حماسی که گوشه ای از قدرت ایران است، برنیامد؛ چه برسد به ایران!

 

«« یک وقتى یکى از مسئولین کشور درباره‌ى مسائل نظامى یک نظرى داده بود که خب مطابق واقع نبود؛ بنده گفتم یک «تور نظامى» براى مسئولین کشور قرار بدهید؛ بیایند یک خرده‌اى در محیطهاى نظامى گردش کنند، حقایقى را، واقعیّاتى را ببینند، معلوماتشان نسبت به موجودىِ نظامى کشور بالا برود.»»

بیانات حضرت آقا در دیدار اساتید دانشگاه ها 93/04/11

کاش برخی چشم هاشان را باز میکردند...!

HaFi
۱۷ مرداد ۹۳ ، ۱۷:۳۵ موافقین ۵ مخالفین ۰ ۱۸ نظر

پ: عملکرد مسجد در تربیت

 

این روایت را احتمالاً بارها شنیده اید؛ اما فکر کنم تا به حال نه آن را تا آخر خوانده باشید و نه شنیده باشید!

 

پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله می فرمایند:

 

"من در میان شما دو چیز گران سنگ باقی می گذارم: کتاب خدا و اهل بیتم و هرکه اهل بیت مرا دوست بدارد، حتماً قرآن را نیز دوست می دارد و هر که دوست دار قرآن باشد، مساجد را نیز دوست می دارد؛ چرا که مساجد درگاه ها و خانه های خداست. در مرتفع ساختن آن ها اذن داده شده و خدا در آنها برکت قرار داده است. اهل مسجد، مبارک و محترم و آراسته و از خطرها در امانند. آنان در نمازند و خداوند در کار رفع نیاز آن هاست. آنان در مسجدند و خدای بزرگ بر آن ها ناظر و محیط است."

(مستدرک الوسائل، ج3، ص354)

 

 عَنِ النَّبِیِّ ص:

"مِثْلَهُ وَ قَالَ مَنْ أَحَبَّ اللَّهَ فَلْیُحِبَّنِی وَ مَنْ أَحَبَّنِی فَلْیُحِبَّ عِتْرَتِی إِنِّی تَارِکٌ فِیکُمُ الثَّقَلَیْنِ- کِتَابَ اللَّهِ وَ عِتْرَتِی وَ مَنْ أَحَبَّ عِتْرَتِی فَلْیُحِبَّ الْقُرْآنَ وَ مَنْ أَحَبَّ الْقُرْآنَ فَلْیُحِبَّ الْمَسَاجِدَ فَإِنَّهَا أَفْنِیَةُ اللَّهِ وَ أَبْنِیَتُهُ أَذِنَ فِی رَفْعِهَا وَ بَارَکَ فِیهَا مَیْمُونَةٌ مَیْمُونٌ أَهْلُهَا مُزَیَّنَةٌ مُزَیَّنٌ أَهْلُهَا مَحْفُوظَةٌ مَحْفُوظٌ أَهْلُهَا هُمْ فِی صَلَاتِهِمْ وَ اللَّهُ فِی حَوَائِجِهِمْ هُمْ فِی مَسَاجِدِهِمْ وَ اللَّهُ مِنْ وَرَائِهِم‏."

HaFi
۰۳ مرداد ۹۳ ، ۰۲:۳۹ موافقین ۹ مخالفین ۰ ۲۶ نظر

سال ۹۲ هم گذشت؛ انتخابات مهمترین رخدادش بود. دولت عوض شد و دنیا به کام عده ای. بازهم همه چیز در محاق سیاست و سیاست ورزی بود.

به گفته ی برخی تا دیروز مملکت روی هوا بود؛ ولی امروز شده اند حامی دولت و همه چیز رو به راه شده! خدا عاقبت مان را ختم بخیر کناد.

این پست را فانتزی می نویسم که به عنوان یک بلاگر از نوشتن خاطرات بی نصیب نمانده باشم:

سوژه سال: کلید
افتضاح سال: سبد کالا
جنجال سال: تیراندازی هوایی رفیق یک مداح
فیلم سال: شیار ۱۴۳
سریال سال: برنج آوازه!!!
ترانه ی سال: مرگ بر امریکای حامد زمانی(با تشکر از ترانه ی «لیلا» مازیاز فلاحی)
هنرمند سال: حاتمی کیا ورژن حزب اللهی ۹۲
مظلوم سال: فرهنگ!
غصه ی سال: سوریه
سرافکندگی سال: توافقنامه ژنو
راستگویی سال: «خزانه خالی است!»
خط قرمز سال: کرسنت، توافقنامه ژنو، آقازاده ی خارج نشین فراری… وکلا هرچیزی که به فساد دولت مربوط باشه!
دلخوشی سال: آقا
مهمترین اقدام فرهنگی سال: توقیف کردن روزنامه آسمان!
جمله ی ادبی سال: «منتقدین من کم سوادند!»
دست مریزاد سال: تیم ملی والیبال
خود شیرینی سال: «آن مرد که هولوکاست راانکار می کرد، رفت!»
روی اعصاب سال: وندی شرمن
چوپان دروغگوی سال: و. ا. خ !  *(حدس بزن)*
سرکاری سال: رفع تحریم ها
سرگرمی سال: جی پلاس

.............

پ.ن 1: متن این پست متعلق به یکی از دوستان بود که در پایان سال 92 به شکل فانتزی نوشته بود و چون به نظرم کاملا منصفانه بود، کپی پیست کردم اینجا...!

پ.ن 2: مورد چوپان دروغگوی سال را خودم هم نمی دانم کی یا چی هست! هر چی هم فکر کردم باز نشد...

گوگل پلاس یامین پور

HaFi
۲۰ فروردين ۹۳ ، ۰۰:۳۰ موافقین ۵ مخالفین ۰ ۲۸ نظر
در لشگر 27 محمد رسول الله
 
برادری بود که عادت داشت پیشانی شهدا را ببوسد؛
 
وقتی شهید شد بچه ها تصمیم گرفتند به تلافی آن همه محبت پیشانی او را غرق بوسه کنند!
 
پارچه را که کنار زدند، جنازه بی سر او دل همه شان را آتش زد...
 
خشنودی روح شهید حاج ابراهیم همت صلوات
 
پ.ن 1: شهدا خوب میدانند چه کس را و چگونه انتخاب کنند. خودشان دعوت می کنند؛ خودشان می آزمایند؛ خودشان میهمان نوازی می کنند و برای تو می شوند بهترین همسفر دنیا.
 
پ.ن 2: الحمد لله رب العامین؛ ظاهرا شهدا هنوز نیز، دوست میدارندمان و میهمانمان کرده اند...
HaFi
۱۶ اسفند ۹۲ ، ۲۲:۴۲ موافقین ۸ مخالفین ۰ ۲۵ نظر

این روزها انگار قرار شده رزق و روزیمان را خاندان صدر بدهند...!

قرار است از سیره شهید آیت الله سید محمد باقر صدر در برخورد با حضرت امام خمینی ره و انقلاب اسلامی بدانیم.

هنگام ورود امام (ره) به عراق، شهید صدر، برای استقبال گسترده از ایشان در بغداد و نجف و کربلا، تلاش می‏کرد و خودش هم در برنامه استقبال، شرکت کرد.

**

روزی که خبر پیروزی انقلاب را دریافت کرد، به نشانه ابراز شادمانی، درس خود را تعطیل کرد و در لزوم حمایت از این نهضت، سخنرانی کرد. آنگاه شاگردان و جوانان را به برپایی تظاهرات مردمی برای حمایت از انقلاب دعوت کرد.

[بماند که امروز برخی حاضر نشدند که حتی درس خود را در استقبال از جانشین آن امام راحل تعطیل کنند!]

**

در آستانه پیروزی انقلاب، دست به نگارش مجموعه «الاسلام یقود الحیاه» زد و پیشنویسی برای قانون اساسی ایران آماده کرد. می‏گفت در این شرایط، رهبران ایران، گرفتاریهای زیادی در محکم کردن پایه‏های انقلاب خواهند داشت و طبعاً فرصت چنین کارهایی را ندارند. پس بر ما واجب است که ایشان را یاری کنیم.

[ما امروز در جهت محکم کردن پایه های انقلاب و کشورمان چه کردیم؟]

**

پس از پیروزی انقلاب، برای شاگردان خود نوشت:

«در این لحظات پرشکوه که پیروزی بی نظیر و تردید ناپذیر اسلام، به دست ملت مسلمان ایران و به رهبری حضرت امام خمینی به منصه ظهور رسیده است، بر هر یک از شما واجب شرعی است که با تمام توان در خدمت انقلاب اسلامی قرار گیرید.

… لازم است این واقعیت روشن شود که رهبری امام خمینی تجسم عینی آرمانهای اسلام در ایران امروز است. … بر یکایک شما و بر هر کسی که سعادت یارش شده که در کنار این تجربه ارزشمند زندگی کند، واجب است که تمام توان خود و آنچه را که در اختیار دارد، به خدمت اهداف و پیشبرد این تجربه ارزشمند در آورد و توقفی در کار نباشد.

**

«ادامه مطلب هم مفید است...»

HaFi
۱۸ بهمن ۹۲ ، ۱۱:۲۴ موافقین ۴ مخالفین ۰ ۲۷ نظر

أمّا الأول: انقلاب قریب الوقوع

سال 1356، یکی از سخت ترین دوران های لبنان، رفت مکه؛ لبنان باز در آستانه ی یک جنگ داخلی دیگر بود. ولی می خواست بعضی از مشکلات شیعیان عربستان سعودی را از طریق "امیر عبدالله" ولیعهد آن کشور حل کند.

بعدها داستان آن جلسه را یکی از دوستان کلمه به کلمه تعریف کرد:

امام موسی[صدر] حدود 10 تا 15 دقیقه در مورد وضعیت لبنان صحبت کرد. بعد 45 دقیقه در باره ی انقلاب اسلامی ایران حرف زد!

به امیر عبدالله گفت:

«که این انقلاب را مرجعی رهبری می کند که نامش آیت الله خمینی است! این انقلاب، اسلامی است! نه طایفه ای است و نه قومی! نه شیعی است و نه ایرانی! انقلابی است اسلامی، که برای مسلمین جهان خیر و برکت به همراه دارد! پیروزی این انقلاب قریب الوقوع است و زمان زیادی نخواهد برد! از هم اکنون به شما سفارش می کنم؛ با آن رابطه ای سازنده و حسنه داشته باشید؛ فریب دسیسه های آمریکا را نخورید و در دام اختلافات نیافتید!»

و أمّا الثانی: الإمام الأکبر

متأسفانه در آن زمان روحانیت لبنان با روحانیت مبارز ایران تفاوت داشت. سید موسی[صدر] تنها کسی بود که تأکید می کرد روحانیون ایران افرادی روشن، انقلابی و مبارز هستند. با حرف هایش تصویری زیبا از علما و روحانیت ایران در ذهن مردم لبنان ایجاد کرده بود. و درباره ی امام خمینی می گفت: «او امام الاکبر است! انقلابی را رهبری می کند که چهره ی منطقه را دگرگون خواهد کرد!»

 

پ.ن 1: این دو روایت نتایجی رو هم الزاما داشت؛ ولی باشه به عهده خود دوستان...

پ.ن 2: این روایت ها را می نویسم که یادمان نرود امام موسی صدر؛ همان بزرگی که جرج جرداق درباره اش چنین می گوید: «اگر روحانیون مسلمان، اسلام را همانند امام صدر عرضه می کردند، اثری از مسیحیت و سایر ادیان باقی نمی ماند.»؛ از شنبه 11 شهریور 1357 چشمانی؛ همچنان چشم انتظار دیدار دوباره اش هستند...

شاید قرار شده با مولایمان حضرت حج عج بیایی!

اللهم عجل لولیک الفرج

++ از امام موسی صدر بخوانید:

سید المغیب

متولیان فرهنگی بخوانند...! (2)

HaFi
۰۵ بهمن ۹۲ ، ۱۱:۰۰ موافقین ۷ مخالفین ۰ ۴۰ نظر

چگونه امام زمان خود را یاری کنیم؟

مگر امام هم کمک نیاز دارد؟ اصلا مگر امام هم کاری دارد!؟

دیده اید که!؟ غالبا رسم بر این است که مثلا گفته شود: یا علی مدد!

یعنی یا علی مدد بده! او به ما مدد دهد نه ما به او.

حال سوال این است: مگر ما هم می توانیم مدد بدهیم؟ آن هم به امام!

متحیر می مانیم...!

HaFi
۲۰ دی ۹۲ ، ۱۶:۰۳ موافقین ۹ مخالفین ۰ ۴۶ نظر

جوانی نزد شیخی آمد و گفت :

 

سـه قفل در زندگی ام وجود دارد که برای هر کدام کلیدی از شما میخواهم!

 

قفل اول اینکه دوست دارم یک ازدواج سالم داشته باشم.

قفل دوم اینکه دوست دارم کارم برکت داشته باشد.

قفل سوم اینکه دوست دارم عاقبت بخیر شوم.

 

شیخ گفت:

 

برای قفل اول نمازت را اول وقت بخوان.

برای قفل دوم نمازت را اول وقت بخوان.

برای قفل سوم نمازت را اول وقت بخوان.

 

جوان در حالیکه متعجب شده بود، عرض کرد: سه قفل با یک کلید؟!

 

شیخ گفت: نماز اول وقت "شاه کلیداست! 1



پ.ن 1: نماز ها باید اول وقت و با حضور قلب خوانده شود که معراج مؤمن است و اصل طریقت حقیر، همین نماز است که فرمودند: "الصلوة عمود الدین، إن قبلت قبل ما سواها، و إن ردّت، ردّ ما سواها". نماز به منزله ی ستون دین است. اگر نماز مورد قبول پروردگار افتد، اعمال دیگر آدمی نیز مقبول احدیت خواهد شد و اگر نماز مردود گردد، سایر اعمال و عبادات را قرب و ارزشی نخواهد ماند.2


پ.ن 2: دریغ است که آدمی عمری را در جوار بهشت مصفای بگذراند و سری بدان نکشد و عزیزان خود را بدان سوق ندهد. وحی الهی به پیامبر عظیم الشأن (ص) چنین فرمان داد: "و أمر اهلک بالصلوة و اصطبر علیها" (طه 132)امروز همه شما خود را طرف این خطاب بشمرید و نما را، این حقیقت مقدس و گوهر درخشان را که عطیه ی الهی به امت محمد مصطفی (صلی الله علیه و آله) است، قدر بشناسید.3



1 و 2. برگرفته از کلمات مرحوم شیخ حسنعلی اصفهانی رحمت الله علیه معروف به نخودکی.
شیخ حسنعلی نخودکی که بود؟
آیت الله مرعشی نجفی چنین می گویند: او در بین مردم به مستجاب الدعوه بودن شناخته شده بود و بسیاری از حاجت مندان به او پناه می بردند، با این وجود در کمال تواضع و فروتنی بود و هیچ ادعایی نداشت... .
3. حضرت آقا؛ در پیام به سومین سمینار نماز 16/6/1372
HaFi
۱۶ دی ۹۲ ، ۱۵:۴۰ موافقین ۷ مخالفین ۰ ۲۴ نظر

ای پیش پرواز کبوتر های زخمی!    * *   بابای مفقود الاثر! بابای زخمی!


تا یاد دارم برگی از تاریخ بودی    * *    یک قاب چوبی روی دست میخ بودی


توی کتابم هرچه بابا آب می داد    * *    مادر نشان از عکس توی قاب می داد


برگرد! تنها یک بغل بابای من باش    * *    ها! یک بغل برگرد تنها جای من باش


ای دست هایت آرزوی دست هایم    * *    ناز و ادایم مانده روی دست هایم


شاید تو هم شرمنده ی یک مشت خاکی    * *    یک مشت خاک بی نشان و بی پلاکی


عیبی ندارد خاک هم باشی قبول است   * *   یک چفیه و یک ساک هم باشی، قبول است


ای عکس هایت روی زخم دل، نمک پاش    * *    یک بار هم بابای معلوم الاثر باش


پ.ن 1: این پست تقدیم همه ی رقیه های دیروز این انقلاب، که امروز زینب وار باید وظیفه به دوش بکشند...

پ.ن 2: این دختر خانم فرشته گون

پدرش از دانشمندان هسته ای بود که در راه اعتلای حکومت اسلامی شهید شد. رهبر این حکومت اسلامی با افتخار تمام، بوسیدش، بغلش کرد و....

مگر رقیه دختر حسین ع چه کرده بود که با گفتن بابا سیلی خورد؟

HaFi
۱۶ آذر ۹۲ ، ۲۳:۰۹ موافقین ۶ مخالفین ۰ ۸ نظر

ب: کار تربیتی در صدر فعالیت های فرهنگی:

فعالیت های فرهنگی را باید در ساختارهایی بدیع و نو تعریف کرد. و کار تربیتی را باید در صدرش قرار داد؛ که در آینده ای نه چندان دور آن متربیان هر یک سکان هدایت مجموعه ای بلکه عظیم را به عهده بگیرند.

یکی از بزرگانی  که در اوج چنین تفکری می درخشد ، امام سید موسی صدر است.

امام موسی شاگردانی تربیت کرد که فقط یکی از آنها سید حسن نصرالله هستند؛ که ایشان در حال حاضر سکان هدایت حزب الله لبنان را بر عهده گرفتند.

مسیر و راهی که امام موسی برای خود در پیش گرفت، هر روز محکم تر شد و کارآمدی خود را بیشتر نشان داد؛ و امروز کیست که ساختار درهم تنیده حزب الله لبنان، که عضوی از پیکره متکثر لبنان است را حاصل اندیشه های سید موسی صدر نداند؟

بپذیریم یا نپذیریم، سید موسی صدر راهی متفاوت از آنچه بسیاری متولیان فرهنگ و دین و امور اجتماعی می پیمایند، پیمود. او قالب های قدیمی را تنها قالب های مقدس نشمرد، و خود برای اهداف مقدس دین، راهکار و قالب و ساختار هایی بدیع و نو تعریف کرد. شاید بتوان گفت، تا حدودی؛ تنها هنر او ساختار سازی برای دین بود.

و اما حال...

زنده بودن یا نبودن سید موسی صدر، تغییری در الگو بودن او ندارد. او الگویی جاوید برای همه متولیان فرهنگی و مخصوصا و مخصوصا برای روحانیت و طلبه هاست.

زنده باشد یا شهید؛ چیزی نباید از همت ما کم شود، برای پیمودن راهی که او به دنباله روی از انبیای الهی در آن قدم گذاشته بود.

زنده یا مرده؛ مسئله این است، او شاقول خوبی است برای تشخیص متولیان سره از ناسره.

 

پ.ن: پس از قرار دادن نوشته ی "سید المغیب" در سـداد بسیار متاثر از تفکر امام موسی شدم و هر روز در پی آن بودم که آیا می توانم خود را به تفکر امام نزدیک کنم یا نه؟ دلم شوری داشت که دوباره حضور امام را شهود میکنیم یا...؟

اما امروز مطمئنم که درک حضور امام موسی مهم نیست؛ بلکه مهم این است که میدانم می توانم در راهی قدم بردارم که سال ها پیش فردی در آن قدم برداشته؛ که آنچنان آن قدم ها محکم بوده که هنوز می توان دنباله ی آن را گرفت و تفکری را زنده کرد که تنها ذره ای از نتایج آن را امروز شاهدش هستیم، کار تربیتی...

 

++ در همین رابطه بخوانید: متولیان فرهنگی بخوانند...! (1)

 

مطلب بعدی "متولیان فرهنگی بخوانند... (3)" با موضوع تبیین فعالیت های تربیتی؛ به زودی...

++ باز نشر در:
HaFi
۲۹ آبان ۹۲ ، ۲۱:۱۰ موافقین ۷ مخالفین ۰ ۳۲ نظر

الف: یک برنامه ریزی خود سازی:

همۀ آنهایی که فکر می‌کنند دغدغۀ  فرهنگ و کار فرهنگی دارند، ولی فرهنگ‌سازی فردی خود را از یاد برده‌اند و همه ی ما؛ همۀ جوانان؛ مخصوصا امثال خودمان که فکر می‌کنیم از دماغ فیل افتاده‌ایم...

حال ما برای شروع این فرهنگ‌سازی به فهرستی نیاز داریم که بعضی از نمونه‌های این فهرست را به‌صورت هفتگی، ماهانه یا دست‌کم سه ماه یکبار برای خود مرور کنیم و وضعیت کلی خود را بسنجیم. یکی از آسیب‌های ما این است که بسیاری از امور را می‌پذیریم و به راحتی از کنار آن می‌گذریم، مانند خداوند؛ زیرا اولین کم لطفی را در حق خداوند انجام می‌دهیم؛ یعنی ازآنجاکه خداوند را قبول داریم، او را توجیهی برای انجام هر کاری قرار می‌دهیم و دیگر اینکه ما از خود هیچ‌گاه نمی‌پرسیم: آیا در درون خودمان به خداوند و شناخت او وظیفه‌ای داریم یا نه؟

..........

در یک کلام هر کس برای خودش باید  فهرستی داشته باشد و باید در این فهرست هم بدیهی‌ترین امور اعتقادی افراد موجود باشد و هم اموری که فکر می‌کنند برایشان مهم است، اگر  هر از چند گاهی به آن مراجعه کنند، خواهند دید که راجع به  شناخت بسیاری از مسائل مهم و بدیهی در زندگی هیچ وقتی اختصاص نمی‌دهند.

با این فهرست به صورت کاربردی ما می‌توانیم شبانه روز را تنظیم کنیم، با اموری که ثمره آن آینده زندگی ما را بسیار روشن و بی نظیر خواهد کرد.

HaFi
۰۹ آبان ۹۲ ، ۰۰:۰۰ موافقین ۶ مخالفین ۰ ۱۸ نظر

به برکت زمین سوگند

مردی می آید

با یارانی از جنس آنها

شلمچه احیا می شود

کربلای پنج جان می گیرد

کنار اروند چادر می زنیم

و با یاران امام عشق

به قلب کفر می زنیم

من اطمینان دارم دوباره شهدا را خواهم دید.

............

پ.ن1: 

چه یادمان های خوبی بودند
الان بیشتر نشئه شده ام
با تمام وجود می سوزم
بدون علت...
غروب شلمچه را دیدم
آفتاب سوزان طلائیه را هم!

جای همه ی دوستان خالی بود، در دهلاویه و طلائیه و پاسگاه زید و شلمچه و اروند و هویزه...
اگر می دانستم اینقدر زود دعاهام مستجاب می شود، بیش از اینها می خواستم ازشان!

پ.ن2: چقدر بد است که کاری کنی و بعد پشیمان شوی و بعد در دلت، با خودت بگویی: خودت کردی که لعنت بر خودت باد!

"نمی از یم" هیچ گاه به نیت دل نوشته های من متولد نشد؛ چون دل نوشته هایم را در دلم می نویسم!
و گه گاهی واژه هایش سرازیر می شود؛ که می شود این! پس عذرم را بپذیرید دوستان.

HaFi
۲۰ مهر ۹۲ ، ۲۱:۲۰ موافقین ۴ مخالفین ۰ ۱۰ نظر

گفتــــــم که کی

گفتـــــا کنون

گفتـــم کجا

گفتا بخون

گفتـــم چرا

گفتـــــا جنون

گفتــــــــم نرو

ـــخندیــد و رفتــــ


پ.ن 1: 
چقدر احساس خفگی می کنم در این هوای شهر...

یادِ یادمان ها کرده دلم

نشئه شده ام

دلم دارد می میرد کم کم

هوای نفس های شهدا را دارد دلم

هوای بازدم های شلمچه

نسیم های هور

خاک های نرم فکه

آفتاب سوزان طلائیه

آیا غروب هایشان را باز خواهم دید؟

آیا عرفه مهمانشان می شوم؟

پ.ن 2: رفقا یه سری هم به این لینک بزنن، دیدنی و خواندنی و شنیدنی:

HaFi
۰۱ مهر ۹۲ ، ۲۱:۲۰ موافقین ۵ مخالفین ۰ ۴۶ نظر

هو المصور

مقدمه:

طرف اول: رضوان گریه نمی کرد؛ فرو می ریخت. اشک، زیر پلک های کم خواب و خسته اش، در گودی کبود چشم هایش می نشست. اشک هایش اشک نبودند؛ خنجری بودند که بر درد های تلنبار شده اش فرود می آمدند و روح خسته و سرسختش را خراش می دادند.

طرف دوم: حمید، سنگدلانه و بی رحمانه، پسر پانزده ساله اش را تا سر حد مرگ، زیر مشت و لگد مچاله می کرد. با هر نعره ی حمید، رضوان گریه میشد و قطره قطره و بی صدا فر می ریخت. گریه اش مرور پانزه سال زندگی با رزمنده ی موج گرفته ای بود که زیر چرخ دنده های خرد کننده ی فراموشی، له می شد.

آری! حمید، شوهر و پسر عموی رضوان است که در سال 1367 در فاو شیمیایی و موجی شده.

و اما بعد...

پرسیدم:

«چرا او را ترک نمی کنی؟ مگر نمی گویی هفت سال تمام است که مادرت را به خاطر او ندیده ای؟ آرمان چه گناهی کرده که باید زیر مشت و لگد پدرش له و لورده شود؟»

سکـــوت کرد؛ عمیـــق و طولانی.

رضوان گفت: «می گویند موجی است، دیوانه است، باید ازش دور شد. باید قرص هایش را سر موقع به خوردش داد، باید دست و پایش را به تخت بست، باید با هزار بدبختی هر ما صد هزار تومان هزینه ی دارو و درمانش کرد، باید 250 هزار تومان اجاره خانه داد؛ هزینه ای که با خیاطی کردن توی خانه تهیه می شود.»

اسمش را پرسیدم...

گفت: «اسمم را می خواهی برای چه؟ بنویس زینبِ بلاکش! بنویس یک زن؛ زنی که دلش برای شوهرش می سوزد؛ زنی که نمی خواهد از شوهرش طلاق بگیرد. مگر شوهرش چه گناهی کرده؟ آدم کشته؟ چاقو کشی کرده؟ مواد فروخته؟ بابا جان! رفته جنگ، رفته جبهه، از من و شما دفاع کرده. از من و شما، از ناموس شما.»
گفت: «سه سال تمام ست که می روم فلان اداره و بر می گردم. سه سال است که به عالم و آدم می گویم شوهرم موجی است، شیمیایی است. کو گوش شنوا؟ گفتند برو مدرک بیاور. این هم مدرک. مدرک بالاتر از این که فرمانده ی گردان و فرمانده دسته اش بنویسند و امضا کنند؟ رفتم بیمارستان اهواز دنبال مدارکش، گفتند بی خود نگرد، تمام پرونده ها سوخته. گفتم بنویسید ببرم تهران. گفتند: مسئولیت دارد.»

گفت:

«چقــدر بهش گفتم برو دنبال درصـد مجروحیتت. هی خندید و گفت:

مگر من برای درصـد و سهمیه رفتم جبـهه؟ من برای مردم رفتم...

کدام مردم؟ مدمی که وقتی موج می گیردت، به جای کمک کردن، مسخره ات می کنند؟ مردمی که اصلا یادشان رفته جنـگ چی بود و جبهه کجا بود؟ کدام مردم، مرد؟! مردمی که وقتی می فهمند محتاج هستی و یک زن تنها و جوان، هزارتا پیشنهاد بی شرمانه بهت می دهند؟ می گویند این دیوانه درست بشو نیست، برو ازش جدا شو و بیا...»

گاهی پیش خدا کم می آورم. گاهی از خدا می پرسم، مگر گناه حمید و امثال حمید چیست که اینطور خودشان و خانواه شان در عذاب و عتابند؟ مگر این مرد برای مردم و مملکتش موجی نشده؟ مگر برای وطنش، برای سرزمینش اینطوری نشده؟

وطـن، وطـن، وطـن، وطـن یعنـی بغض زنی که هر شب زیر مشت و لگد شوهـر موجی اش خورد می شود و در برابر وسوسه ی طلاق، بردباری می کند. وطن یعنی التماس های زنی در برابر ساختمان بنیاد شهیـد. وطن یعنی حمید که پرونده ی مجروحیتش در بیمارستان اهواز سوخته است و حالا کسی زیر بار موجی بودنش نمی رود. وطن یعنی تاول های یک وجبی، یعنی خس خس سینه، یعنی خودسوری مجروحان جنـگی در برابر چشم مسئولان، وطن یعنی...
گفتم: «کاری از دست من ساخته نیست رضوان. من فقط می توانم بنویسم، بقیه اش با خدا.»
چیـزی نگفت و فقـط لبخنـد زد.


++ برگرفته از کتاب "زود پرستو شو بیا"؛ که در بخش یار مهربان وب معرفی شده است.

HaFi
۲۶ شهریور ۹۲ ، ۲۳:۱۸ موافقین ۳ مخالفین ۰ ۱۶ نظر

سی و پنج سال است که تو را گم کرده ایم؛ و بیش از دوازده هزار و هفتصد و هشتاد روز، از روزی که رفته ای می گذرد...

کاش مردم آزده ی لیبی فراموش نکنند که ما هنوز اسیری در خاکشان داریم!

یادمان نرفته که نهم شهریور سال 57 تو ربوده شدی و تا به امروز، چشمان شیعیان لبنان برای آمدنت به انتظار نشسته اند؛ تا به امروز تمام عاشقانت و تمام آزادگان جهان منتظرند تا باز، تو چشمانشان را پُر نور کنی...

بخش هایی از دست نوشته های شهید چمران درباره ی امام موسی صدر:

به من ایراد می گیرند که چرا این همه از صدر حرف می زنم و حتی می گویند که من عاطفی هستم. در ‏حالی که اینطور نیست. با آنچه من دیده ام و با وجود خود حس کرده ام، در مقایسه با دیگران، حتی یاسر ‏عرفات، و با وجود وارد کردن این همه تهمت های ناجوانمردان به او و این همه فداکاری و ثبات و ایمانِ او ‏به راهش، دریغ است که من سکوت کنم و حرف حق را نزنم، فقط از ترس اینکه ممکن است که کسی مرا ‏عاطفی بنامد. در یک جمله بگویم، در پاکی، فداکاری، ایمان و شخصیت، بین صدر و این مدعیان رهبری که ‏من می شناسم، از آسمان تا زمین فاصله است.‏

امام موسی صدر
HaFi
۰۸ شهریور ۹۲ ، ۲۲:۰۵ موافقین ۸ مخالفین ۰ ۲۴ نظر